32

10.8K 2K 812
                                    

-چانیول؟

بکهیون نفس نفس میزد و صداش پر از گلگی بود.

چانیول که با ناراحتی بکهیون رو از خودش فاصله داده بود تا دستش رو توی شلوارش نبره و با بهت کمربندش رو میبست زمزمه وار پرسید: جانم؟

_چرا جلومو میگیری همش؟

چان نگاهش رو از چهره ی بکهیون که انگار داره منطقی ترین چیز ممکن رو ازش میخواد گرفت و به شماره هایی که هر لحظه بیشتر میشدن نگاه کرد: توی آسانسوریم بکهیون و سی ثانیه دیگه میرسیم، فقط سی ثانیه صبر کن!!

بکهیون ولی به نظر میرسید قهر کرده. سرش رو به آیینه ی دیوار سمت راست آسانسور تکیه داد و خودش رو بغل کرد.

چانیول در حقش ظلم کرده بود.

و چانیول باورش نمیشد موفق شده که بکهیون رو تا اینجا بیاره و هیچ اتفاقی نیفته.

بکهیون به معنای واقعی کلمه هر جا که میدید چانیول دست از حرکت کشیده، انگشتهای لطیفش رو به گردن و گوش چانیول میکشید و شروع به بوسیدن چونه ش میکرد و چانیول حتی متوجه نمیشد کی اون دستها از دور گردن به لگن و عضوش میرسیدن.

به محض فاصله گرفتن درهای آسانسور از هم دستش رو زیر بازوی بکهیون که به معنای واقعی کلمه قهر کرده بود گرفت و به سمت جلو فشار داد: بریم خونه.

بکهیون سرش رو به دو طرف تکون داد و قدم هاش رو محکم تر کرد: نمیام.

چانیول با دیدن حرف و بی حرکتی بکهیون سمتش خم شد و توی گوشش زمزمه کرد: توله گرگم مگه منو تو خودش نمیخواد؟

خب این تمام تلاشش برای درتی تاک بود، طوری که اونقدر اغوا کننده باشه که بکهیون گاردش رو پایین بیاره و باهاش همراه شه و همزمان تصمیم نگیره همینجا چانیول رو لخت کنه.

نگاه دلخور بکهیون که به زمین خیره بود توی کسری از ثانیه بالا اومد. چانیول دلش برای این وضعیت ضعف رفت و همزمان به این فکر کرد که این افکار میتونه پدوفیل محض باشه. چون احساس میکرد بکهیون یه پسربچه ی زیر سن قانونیه که همین الان با قول بستنی خوشحالش کرده.

بک نفس عمیقی کشید و تکیه ش رو از دیوار گرفت، هرچند به نظر میرسید هنوز قهره، جلوتر از چانیول به سمت آپارتمانی رفت که اولین بار توی شرایط نامتعارف و غیرمعمولی ای واردش شده بود.

هرچند تمام افکاری که توی سرش بود، تمام پوزیشن هایی بود که میتونست توی اون اتاق با دیوار های شیشه ای با چانیول امتحان کنه.

شاید این اولین باری بود که کوچیکترین اهمیتی به اتفاقی که در حقیقت اون رو به چانیول متصل کرده بود نمیداد.

شاید تاثیر هورمون هاشه و اینکه توی قله ی ایام هیتش فقط میتونه به بدن برهنه ی چانیول فکر کنه! پس تصمیم گیری راجب اینکه اون روز رو به چه علت فراموش کرده رو ناخودآگاه بدون اینکه حتی زمانی رو بهش فکر کنه به بعدا موکول کرده بود.

Fated To Be Yours🥂🌌Where stories live. Discover now