39

8.5K 1.9K 882
                                    

_میخوای قبل از هرکاری من با دکتر خودم حرف بزنم؟

بکهیون بدون اینکه توجهی به چانیول بکنه لباسهاش که از توی کوله ش بیرون ریخته بود رو اینطرف و اونطرف مینداخت تا یه پیراهن مناسب پیدا کنه. نمیدونست دقیقا چی با خودش فکر کرده بود که لباسهای رسمیش رو توی کوله مچاله کرده بود.

_اتو داری؟

چانیول سرش رو بالا و پایین کرد: بذار به خدمتکار بگم بیاد.

و روی تخت دراز کشید تا گوشیش رو از عسلی سمت دیگه برداره. بکهیون کنجکاو پرسید: تو مگه خدمتکارهم داری؟

چانیول همونطور که شماره رو میگرفت سرش رو بالا و پایین کرد: مال ساختمونه، نمیتونم حضور دائمیشونو تو این خونه تحمل کنم.

بکهیون شلوار و پیراهن انتخابیش رو برداشت و از روی زمین بلند شد: من همه کارامو خودم انجام میدم. بگی اتو بیاره هم کافیه.

لباسهاش رو روی تخت انداخت و به سمت کمد چانیول رفت و با چند تا گیره ی خالی برگشت تا لباسهای خودش رو که هنوز کف زمین بودن به گیره بزنه.

چانیول گوشیش رو کنار گذاشت و هردو دستش رو پشت بدنش تکیه گاه خودش کرد و با لذت به بکهیون که طوری رفتار میکرد که انگار چندین ساله داره توی این خونه زندگی میکنه نگاه کرد.

بکهیون بدون حرف تمام لباسهاش رو به اتاق لباسهای چانیول اضافه کرد و وقتی برگشت و بی حرکتی چانیول رو دید پرسید: نمیخوای حاضر شی؟

چانیول با همون لبخندی که روی لبهاش جا خوش کرده بود سرش رو بالا و پایین کرد و از روی تخت بلند شد: حاضر شدن من کاری نداره.

و وارد اتاق لباسهاش شد تا یه دست کت و شلوار غیررسمی تر پیدا کنه و بپوشه. نمیدونست دقیقا تو چه شرایطی قراره که قرار بگیره. اصلا نمیدونست برای چی داره تن به خواسته ی بکهیون میده. منطقیش این بود که در اولین فرصت پزشک خانوادگیشون رو در جریان قرار بذاره. هرچند بلافاصله به گوش پدرش میرسید و دشمنش رو به نوعی شاد میکرد، ولی حداقل مطمئن بود بهترین دکتر سئول قراره معاینه ش کنه.

"حاضر شو چانیوووول، بابام داره میاد دنبالمون!"

چانیول که روبروی کت هاش ایستاده بود و به وضعیتی که توش گیر کرده بود فکر میکرد، با چیزی که از بکهیون شنید با بهت به سمت در برگشت و به این فکر کرد که این دیگه واقعا چیزی نبود که انتظار داشت.

**

جونگین زیر لب آهنگ میخوند و کتابهای رفرنس سنگینش رو که سهون کف زمین گذاشته بود تا بتونه طبقه های کتابخونه رو تمیز کنه دوباره توی کتابخونه میچید. سهون بعد از چهل و پنج دقیقه حموم بالاخره بیرون اومده بود و این رو میتونست از صدای قطع شدن آب و البته پخش شدن عطر شامپوهای سهون به اضافه ی فرومون های خنک و خوشحالش حس کنه.

Fated To Be Yours🥂🌌Where stories live. Discover now