صحنهی به وجود اومده صدای حضار کمی که هنوز تو سلف بودند رو هم در آورده بود. یک دستش، به شونه و با دست دیگهاش به پیرهنی که تنش بود چنگ زده بود و در واقع کل محتوایات تو ظرف غذاش هم خالی شده بود روی لباسش و خود ظرف غذا هم با صدای بدی کنار پاهاشون، کف سالن فرود اومده بود.
جونگین با اضطراب جدیدی که به جونش افتاده بود سر بلند کرد که ببینه کی رو بدبخت کرده و گند زده تو یونیفرمش که با دیدن صورت درهم رفته اون "شخص" اولین فکری که به ذهنش رسید این بود، "بنگ جونگین اونی که بدبخت شده، خود تویی"
بزاقشو تو همون حالت قورت داد اما حتی جرعت نداشت تکون بخوره و خودشو از اون پسر جدا کنه. زیرلب لعنتی به شانس گندش فرستاد.
-خدایا آخه آدم قحط بود؟
دقیقا باید پسر رییس هوانگ اینجا باشه؟...
گره خوردن نگاهاشون باهم ریاکشن های متفاوتی داشت، جونگین از ترس گندی که زده بود رنگ صورتش رو به قرمزی میرفت و هیونجین صدای نفسنفسهای عصبیش باعث لرزیدن تن جونگین میشد.
هیونجین با نگاه پرنفوذش اول نگاهی به تیله های لرزون جونگین و بعد هم نگاهی به لباس به گند کشیدش انداخت.
سونگمین که اصلا از موقعیت به وجود اومده راضی نبود پا تند کرد و جونگین از هیونجین جدا کرد و اون دوتا رو از اون خلسه بیرون کشید.
_جونگین خوبی؟ صدمه که ندیدی؟
جونگین ترسیده بزاقش قورت داد و نگاهی به اطرافش انداخت. هرچی چشم تو سالن بود به اونها زل زده بود و از طرفی هیچکس جیکشهم در نمیومد.
جونگین حس بدی داشت. نه بخاطر گندی که زده بود، بخاطر اینکه اون آدم هیونجین بود و حالا باید بخاطر اتفاقی که کاملا غیرعمد رخ داده بود جواب پس میداد.
به این فکر افتاد که حتی بخاطر گندی که زد، عذرخواهی هم نکرده. بیتوجه به اطرافیانش به سمت هیونجین برگشت.
_ من..من واقعا متاسفم، باور کنید که از قصد نبود
بزارین کمکتون کنم تا پاکش کنید.
بدون هیچ منظوری و از سر تاسفی که دامنگیرش شده بود آستین لباسشو روی پیرهن کثیف شده هیونجین میکشید.
این اتفاق خودش به اندازه کافی شوک کننده بود. تا اینکه جونگین تصمیم گرفت دوباره به هیونجین دست بزنه. کمکم صدای پچپچ همون تعداد اندکی که تو سلف مونده بودند بلند شد.
هیونجین دست بلند کرد و به مچ جونگین که روی قفسه سینش بالا و پایین میشد، چسبید و آروم تشر زد:
_ کافیه، بهتره که بس کنی این کاراتو بنگ.
دست های لاغر جونگینو ول کرد و با قدم های بلند به سمت درب خروجی حرکت کرد، جونگین با نگرانی به دور شدنش خیره شد. نمیتونست این رفتار هوانگ هیونجین رو درک کنه اون که قصد بدی از کارش نداشت. راه کج کرد تا راهی که هیونجین رفته رو بره ولی سونگمین به بازوش چسبید و مانعش شد.
_ جونگین معلوم هست چیکار میکنیی؟ به خودت بیا! ولش کن بزار بره پسره از خود راضی. درضمن اینجا جای اینکارا نیست اون هوانگ هیونجین قطعا خبرش به گوش خانواده ها میرسه، پس تمومش کن تا اوضاع بدتر نشده.
بی اهمیت به زمزمه های سونگمین دم گوشش دستشو از بین دستای سونگمین بیرون کشید و از کنار بچهها گذشت. نمیتونست به همین سادگی بیخیال بشه. باید همین امروز این مسئله رو حل میکرد. اولین حدسش نزدیکترین سرویس بهداشتی به سلف مدرسه بود که با پیدا کردن هیونجین اونجا فهمید که درست حدس زده.
با ورودش به سرویس بهداشتی توجه هیونجین جلب شد، با دیدن جونگین دم در سرویس با کلافگی باز رو برگردوند سمت آیینه.
_دیگه چی میخوای؟
جونگین از لحن هیونجین میتونست بو ببره که اون پسر از کارش که کاملا یک حادثه بود منظور گرفته. از اینکه هیچوقت نسبت به هوانگ ها نگاه بدی نداشته ولی این پسر با بیرحمی قضاوتش میکرد لجش گرفت.
با وجود تمام چیزهایی که تو ذهنش دیکته کردند، گروه هوانگ تو مدرسه براش دشمن یا رقیب نبودند. بلکه همیشه یک هم مدرسهای بودند، فقط همین.
جونگین دلش میخواست به اون پسر کله شق حالی کنه که هیچ قصد نداشته اون رو جلوی بچه ها ضایع کنه.
_ نمیخوام برات سوتفاهم شه سونبه اما من واقعا از عمد انجامش ندادم و قصدی از کارم نداشتم و اگه شما بخوای هرجور شده برات جبرانش میکنم.
هیونجین پوزخندی حرص دراری زد و گفت:
_اونوقت چیو دقیقا میخوای جبران کنی؟
جونگین نمیخواست کوتاه بیاد و با لحن پر اعتمادی گفت:
_ اگه بخوای یک یونیفرم دیگه برات میخرم یا حداقل میتونم پول خشکشویی لباستو پرداخت کنم.
ESTÁS LEYENDO
▪︎Hello Stranger▪︎
Fanfic; 𝙃𝙚𝙡𝙡𝙤 𝙎𝙩𝙧𝙖𝙣𝙜𝙚𝙧 ; "ما دوباره باهم غریبهایم اما ایندفعه با خاطراتمون" 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: hyunin , chanmin , minsung , 𝒈𝒆𝒏𝒓𝒆: romance , slice of life , smut