Hyunjin pov:روی تختم ولو بودم و به پوستر بزرگ روی دیوار اتاقم که عکس خودم روش بود خیره شده بودم.
لحظهای ذهنم خالی بود و لحظه دیگه پر از افکار مختلف، تنها چیزی که سکوت اتاقمو میشکست تیکتاک ساعت روی میزم بود. خودم هم انگار اعتصاب کرده بودم طوری که جیکمم در نمیومد.
از طرفی سعی میکردم جلوی چشم اهل خانواده مخصوصا پدرم آفتابی نشم. حوصله خودمم نداشتم نیاز داشتم هوایی به سرم بخوره با کسی دردودل کنم.
یهو رو تختم نشستم و به سمت گوشیم که رو پاتختیم بود یورش بردم.صفحهشو روشن کردم که دیدم کلی پیام از طرف جی هیون دارم.
_هیون خوبی؟
_چیزی شده؟
_بابا بهت چی گفت هوم؟
_خب من وقتی اینجوری میبینمت نگرانت میشم احمق.
_رفتارات خیلی عجیبه مطمئنم چیزی شده.
_نمیخوای حرف بزنی پسره کله شق؟
_هی هیونجین مگ با تو نیستم.
_من و نادیده میگیری؟
_دارم برات. تو دیگه از من چیزی نمیخوای؟
_د حرف بزن دیگه خو مردم از فضولی -_-
از اون لحن آروم و مهربون یهو تبدیل شد به یک آدم بی حوصله. بار دیگه بهم ثابت شد نونام خیلی مودیه.
و اگر اون فرد مودیایِ منم تا دلش بخواد سرشار از کرم درونم، حالا وقت انتقامه. توی خماریش بمون هوانگ جی هیون. دوباره به پیامهاش نگاه کردم و تکخندی بخاطر این تام و جری بازیامون زدم و از صفحه چتمون بیرون اومدم. وارد صفحه چت خودمو لینو هیونگ شدم و وقتی دیدم آنلاینه وقت الف نکردمو بهش پیام دادم.
_هیونگ کجایی؟
+باز چه گندی بالا آوردی بچه هوانگ؟
_هیونگ من کی گند بالا اوردم آخه ؟ الان اصلا حال ندارم.
+اآها پس اومدی چسناله ،از همین راهی که اومدی برگرد.
_هیونگ جدی ام. به کمکت نیاز دارم.
همین حرفم کافی بود تا هیونگمو دگرگون کنم.
+چیشده هیونجین؟
_اینجوری نمیشه توضیح بدم باید حضوری ببینمت برات توضیح بدم.
+اوکی بیا کلاب. یجای خوب میشناسم که مخصوص وی آی پی هاست. میتونیم اونجا بشینیم حسابی حرف بزنیم.
_ باشه هیونگ برام لوکیشن بفرست.
.
.از وقتی که از شرکت و جلسهاش با کانگ برگشت خونه ذهنش خیلی درگیر شده و همش داره به چیزای مختلف فکر میکنه و برای خودش دلیل میبافه. حتی نفهمید تو جلسهاش با کانگ چیها به اون مرد گفته.
فقط اینو میدونه که چان امکان نداره بهش دروغ بگه احتمالا اینو گفت تا یجوری بتونه پدرشو بپیچونه.
فکری به سرش زد. به جونگین پیام داد تا ببینه اون چیزی میدونه یا نه. چون امکان اینکه به جونگ حقیقت و بگه خیلیه.
_جونگ
_جونگین
_بچه نون
+مای بوی. چطوری سونگموی من.
_خوبم بچه
+همین؟ چرا امروز نیومدی مدرسه نمیگی دلم برات تنگ میشه؟
_چرا حس میکنم بجای دوست پسر هیونگت دوست پسر توام.
+دیگه اینو نگو به گوش بنگ چان برسه تحریممون میکنه.😂
+اوه راستی یادم رفته بود این و بهت بگم تو مدرسه برای هفته آینده فستیوال ورزشی گذاشتن. تو کدوم قسمت شرکت میکنی؟
_اومم نمیدونم، حالا بیام مدرسه ببینم چطور میشه.
+فردا که شما نمیتونی بیای مدرسه باهوش. ۹بگو من اسمتو بدم وگرنه پر میشهها.
سونگمین باردیگه هم ناامید شد. حالا جونگینم فکر میکنه سونگمین فردا قراره با چان بره سفر، یعنی حتی به جونگینم حقیقتو نگفت؟
_آه آره نیستم که! باشه پس اسممو برای طناب کشی یا دو امدادی بده. زیاد مهم نیست کدوم باشه.
+اوکی هرکدوم که پر نشد اسمتو میدم.
+برو بخواب که برای فردا انرژی داشته باشی و کلی خوشبگذرون بیب.
_ باشه باشه شب خوش ^^
گوشیشو انداخت کنار. نمیخواست اینجوری باشه ولی با افکار سمیاش داشت دستوپنجه نرم میکرد. تلخ خندید و با خودش زمزمه کرد:
_پس برای همین بهم گفت که بخودم استراحت بدم و برای فردا مدرسه نرم. ازم خواست برم پیش جونگهو چون نمیخواست یه وقت جلو چشم خانوادش باشم.
این چه وضعیه، این چه حس گندیه که دارم.
.
.
ESTÁS LEYENDO
▪︎Hello Stranger▪︎
Fanfic; 𝙃𝙚𝙡𝙡𝙤 𝙎𝙩𝙧𝙖𝙣𝙜𝙚𝙧 ; "ما دوباره باهم غریبهایم اما ایندفعه با خاطراتمون" 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: hyunin , chanmin , minsung , 𝒈𝒆𝒏𝒓𝒆: romance , slice of life , smut