با شنیدن صدای زنگی که بی وقفه زده میشد تیشرتش رو از روی کاناپه برداشت و بعد از پوشیدنش، در رو باز کرد و به صورت چانیول نگاه انداخت.
از ظاهر مرد میتونست بفهمه مسافت زیادی رو دویده، داشت نفس نفس میزد و موهاش نامرتب به هر طرف رفته بود."چی میخوای هیونگ؟"
چانیول ازش پنج سال بزرگتر بود، اون قدبلند و عضلانی بود.
کیف کوچیکی که مشخص بود مال دوربینه رو سمت جونگکوک گرفت و با شیطنت خندید. با خستگی و گیجی اون کیف رو گرفت و بعد از بررسی کردنش دوباره به چانیول نگاه کرد."این یه مدت پیشت باشه، میخوایم یکی رو اذیت کنیم"
چانیول و دوستهاش از این کارها زیاد انجام میدادن پس سرش رو تکون داد و در رو بست. حوصلهی دیدن چانیول رو نداشت، اون باعث میشد به فکر کسی بیوفته که خیلی وقته ندارتش.
چانیول دوست تهیونگ بود. تهیونگ ادم اجتماعیی بود، کاملا برخلاف جونگکوک. چانیول رو هم تهیونگ به جونگکوک معرفی کرده بود. تهیونگ اونو همیشه به دورهمی های دوستانهشون میبرد و این یجورایی براش جالب بود.
"چندتا مردم ازار دور هم جمع شدن، منم قاطی خودشون کردن. بیچاره اونی که دارن اذیتش میکنن"
زمزمه کرد و کیف دوربین رو روی مبل انداخت و سمت اتاقش رفت.
YOU ARE READING
Empty camera
Fanfiction"فکر کنم دوربینم دست توئه" اسم: دوربین خالی نویسنده: Enisle ژانر: روزمره، سلایس اف لایف، درام، انگست، مرور خاطره، هپی اند تاریخ شروع: oct14/2022 تاریخ پایان: Dec 22/2022 وضعیت: کامل شده