cold

182 43 23
                                    


بعد از اون روز، یه مدت تهیونگ رو ندید. یه مدت خیلی کوتاه، در حد دو سه روز. این مدت کوتاه ترس عجیبی رو به دلش انداخت با اینحال دیگه نرفت دنبالش بگرده. نرفت پیش جیمین یا از چانیول نپرسید.

با خستگی از جاش بلند شد و برای خودش قهوه‌ی اماده ایی درست کرد و دوباره پشت لپ‌تاپش نشست. باید چپتر هایی که کشیده بود رو ادیت جزئیی میکرد.

صدای زنگ توی خونه‌ی ساکت پیچید و تپش قلب جونگکوک بالا رفت و برای لحظه ایی حس کرد سر انگشت هاش سرد شده. نفس عمیقی کشید و سمت در رفت و بازش کرد.

خودش بود، پس قدمی به جلو برداشت و کاری که میخواست مدت ها انجامش بده رو انجام داد. تهیونگ شوکه با درد خم شد و شکمش رو نگه داشت و نگاهش رو به جونگکوکی که بهش مشت زده بود، داد.

جونگکوک تازه متوجه رنگ پریدگی و پوسته پوسته بودن لب تهیونگ شد، زیر چشمهاش کمی تیره‌تر شده بود و عرق کرده بود. اخمی کرد و از جلوی در کنار رفت.

"مشتت خیلی درد میکنه، نمیدونستم"

"نمیدونستی چون هیچوقت نزده بودمت"

تهیونگ سرش رو تکون داد و روی کاناپه نشست و به وسایل جونگکوک نگاه کرد. جونگکوک کنارش نشست و لیوان اب رو روی میز گذاشت و دستش رو روی پیشونی تهیونگ گذاشت.

نگاه تهیونگ بهش افتاد و حس کرد جونگکوک امروز به طرز دیگه ایی قشنگ شده بود. موهای حالت دار بلندش روی پیشونی و گردنش افتاده بود و پرسینگ لبش برق میزد. تیشرت و شلوارک گشادی پوشیده بود و اخم داشت.

"سرما خوردی یا چیز تلخی خوردی؟"

"چانیول مریض شده بود و حالش خوب نبود، اونو بردم بیمارستان و فکر کنم منم ازش گرفتم"

جونگکوک اهی کشید و دست داخل جیب شلوارکش کرد و قرصی که از اشپزخونه اورده بود رو دست تهیونگ داد. بعد هم لیوان اب رو بهش داد و اونو سمت اتاق خواب برد.

"تو استراحت کن، من برم مواد سوپ بخرم. جایی نرو لطفا"

تهیونگ سرش رو تکون داد و جونگکوک قبل از بیرون رفتن لبخندی به تهیونگ زد.

"توی کمد لباس راحتی هست، یه چیز خنک بپوش تا برمیگردم."

Empty cameraWhere stories live. Discover now