Finding you

182 47 11
                                    

اگه ذره ایی حالش خوب بود و عقل براش مونده بود. هیچوقت به اون خیابون نمیومد. جایی که امکان داشت تهیونگ‌ گم شده‌شو پیدا بکنه.

"اینجا نباش"

دستش رو داخل جیب شلوارش کرد و نوک کتونیش رو به زمین کشید و به بالا نگاه کرد. به چهره های ادم هایی که از کنارش رد میشد خیره شد. ناخوداگاه صدای کسی که با مادرش حرف میزد رو شنید و منتظر موند.

احمقانه بود و خنده دار، بعد از سه و نیم سال این چندمین باری بود که به اینجا میومد؟ زیاد نبودن روزایی که میومد به اون خیابون.

لرزی کرد و کمی توی خودش جمع شد، میخواست برگرده سمت ایستگاه اتوبوس که چشمش به قامت و جثه‌ی اشنایی افتاد. گروهی پسر بین هم جمع شده بودن، از بینشون جیمین و چانیول رو تشخیص داد، کمی اونطرف تر رفت تا بتونه از حدسش مطمئن بشه.

جیمین داشت میخندید و دستش توی دست پسر دیگه ایی بود، کمی بیشتر جلو رفت و جانگ هوسوک رو تشخیص داد. تنها کسی که ندیده بود، پسر قد بلندی بود که موهاش قهوه ایی روشن بود.

توی دلش امیدوار بود کسی که فکرشو میکرد نباشه. نمیخواست تهیونگ رو ببینه. نمیخواست به این باور برسه که تهیونگ خوشحاله و با دوستاش داره بهش خوش میگذره.

اخمی کرد و سرش رو چرخوند و قبل از برگشتن و رفتن سمت ایستگاه اتوبوس، بار دیگه ایی نگاهش رو به مرد داد، موهای قهوه ایی روشنش، شلوار راسته‌ی قد نود کرمی رنگش و پیراهن سفیدی که بخاطر باز بودن دکمه هاش گشاد دیده میشد.

ماتش برد وقتی دید پسر برگشت و دستهاشو لای موهاش برد، موهای نرمش به ارومی دوباره از زیر انگشت هاش به بیرون فرار کردند و صورتش رو قاب گرفتن. پسر سه رخش سمت جونگکوک بود و جونگکوک؟ اون داشت اشک میریخت.

تهیونگ بود، خود لعنتیش بود. لبهاش میخندیدن و گوشه‌ی چشم هاش جمع شده بودن.

نگاهش سمت بقیه چرخید و وقتی دید جیمین متوجهش شده، اخمی کرد و با دویدن سمت ایستگاه، فرصت صدا زدنش توسط جیمین رو بهش نداد. نمیخواست باهاشون روبرو بشه. با هیچکدومشون، نه تهیونگ و نه دوستای عوضیش.

Empty cameraWhere stories live. Discover now