Who is guilty?

180 48 23
                                    


روی زمین توی هال نشسته بود، دوربین تهیونگ توی بغلش بود و اونو داشت به خودش میفشرد. میدونست حالا که جیمین فهمیده جونگکوک تهیونگ رو دیده، مطمئنا یکی ازشون میاد و دوربینو پس میگیره. شاید هم همشون تنها تصورات جونگکوک بودن و اون اصلا تهیونگ رو ندیده بود.

سرش رو تکون داد و لباس های خونگی و یک سری وسایل مورد نیازش رو توی کیفش گذاشت و از خونه بیرون رفت.
میخواست بره به خونه‌ی مشترکشون با تهیونگ، جایی که سه و نیم سال خالی بود.

□□□

چراغ هارو روشن کرد و به خونه نگاه کرد، روی تمام وسایل ملحفه های سفیدی گذاشته بود و رد گرد روشون به خوبی مشخص بود، نفس عمیقی کشید و کیفش رو همونجا ول کرد و با کیف دوربین سمت اتاق خوابشون رفت.

ملحفه‌ی سفید روی تخت رو برداشت و بخاطر گرد و خاکی که بلند شده بود، پنجره رو باز گذاشت و سرفه کرد. روی تخت نشست و به اطرافش نگاه کرد. وسایلی که باهم خریده بودن، وسایل دکوری که نصف بیشترشون رو تهیونگ میخرید و در اخر گرامافونی که روی میز بلندی قرار داشت.

تهیونگ کلید خونه رو نداشت، همون سه و نیم سال پیش کلید رو از دسته کلیدش بیرون اورده بود و بدون هیچ حرفی جونگکوک رو توی خونه رها کرده بود، برای دلیلی که جونگکوک هیچوقت نفهمید.

تهیونگ حرف نمیزد، درمورد مشکلاتش کم و بیش صحبت میکرد و توی قایم کردن احساساتش هم زیادی ماهر بود. با اینحال جونگکوک اونو میشناخت، میفهمید وقتی تهیونگ با ناخن انگشت شصتش به اشاره‌ش فشار میاره، حتما چیزی ذهنش رو درگیر کرده. میدونست اگه شروع کنه به جویدن پوست داخل لپش یعنی عصبانیه، و عادت های کوچیکی که شاید خود تهیونگ هم ازشون چیزی نمیدونست.

اون اواخر، تهیونگ مضطرب، عصبی و ناراحت بود. بیشتر اوقات توی خونه بود و به ندرت بیرون میرفت. جونگکوک بعدا متوجه شد اون مرخصی گرفته و بخاطر اینکه از اول چیزی بهش نگفته بود عصبی شده بود. یادشه اونروز وسط اتاق ایستاده بود و تهیونگ روی تخت نشسته بود، سرش بین دستهاش و چیزی نمیگفت.

جونگکوک پرخاشگر شده بود و تهیونگ ساکت. تهیونگ بخاطر مشکلش ساکت مونده بود و جونگکوک بخاطر سکوت تهیونگ عصبی شده بود.
حالا که میدید، جداییشون تقصیر هردوتاشون بود. تقصیر سکوت تهیونگ و نفهمیدن جونگکوک اما واقعا کی مقصر بود؟

□□□

بالاخره داریم به قسمتی میرسیم که همتون میفهمین چی شده بینشون

مواظب خودتون باشین لطفا=)
دوستون دارم♡

Empty cameraWhere stories live. Discover now