He is my boyfriend

187 45 16
                                    


"جمع بشین، تهیونگ ازمون عکس بگیر"

تهیونگ اخمی کرد و دوستهاش بهش خندیدن. یکی از رسم هاشون بود، هربار که یه دورهمی میگرفتن. حتما هم اخر دورهمی باید عکس دسته جمعی مینداختن.

اینبار نوبت مهمونی تهیونگ و جونگکوک بود و حالا همه روی مبل و زمین نشسته بودن تا تهیونگ با دوربینش رو تنظیم کنه و خودش هم کنار جونگکوک بشینه.

"همینطوری بمونین"

تهیونگ زمزمه کرد و فورا سمت جونگکوک رفت و کنارش نشست، لبخندی به دوربین زد و با خوردن فلش بهشون، از جاش بلند شد و به عکس نگاه کرد.

"یه بار دیگه"

اینبار سمت دوربین خودش رفت و اونو برداشت، میخواست از جونگکوک توی اون لباس های روشن عکس بگیره. شلوار سفیدش به خوبی ران هاشو نشون میداد و تیشرت صورتیش پوستش رو بیشتر نشون میداد.
موهای تازه کوتاه شده‌ی سیاهش و لبخندی که زده بود، تهیونگ نمیتونست از این صحنه بگذره.

جونگکوک وقتی متوجهش شد، با انگشت هاش علامت وی رو گرفت و به دوربینی که دست تهیونگ بود لبخندی زد.
همه نگاهشون به دوربین سیاه روی پایه بود اما جونگکوک، اون تمام حواسش رو به تهیونگ و دوربین اختصاصیش داده بود.

"هی، باورم نمیشه جونگکوکو از ما جدا انداختی"

یکی از دوست های تهیونگ با فریاد گفت و جونگکوکی که حالا کمرش میان دستهای تهیونگ بود قهقهه زد.

"معلومه از شما جداست، اون دوست پسرمه"

جمع به خنده افتاد و تهیونگ خم شد و لبهای جونگکوک رو کوتاه بوسید تا بیشتر روی دوستش رو به خاک بماله.

□□□

لبخندی زد و دست لای موهای بلندش برد‌. موهاش تا پشت گردنش بلند شده بود. برنامه نداشت کوتاهشون کنه چون حس میکرد دلش نمیخواد دوباره مثل اونموقع هاش بشه. جونگکوکی دیگه تهیونگو نداره.

Empty cameraWhere stories live. Discover now