Tae tae can hug me

186 51 23
                                    


روی زمین با بیحالی خوابش برده بود و حالا که بیدار شده بود، درد رو توی تمام اجزای صورتش حس میکرد. حتی ریشه‌ی موهاش هم درد میکرد و این جونگکوک رو کلافه کرده بود.

بدون توجه به چیزی دستش رو سمت دوربین دراز کرد و روشنش کرد تا عکس بعدی رو ببینه.

□□□

"جونگکوک کجاست؟"

"اونجا، خوابش برده"

سمتی که پسر بهش اشاره کرده بود رفت و با جونگکوکی که روی زیر انداز بنفش خوابش برده بود مواجه شد. عروسکی توی بغلش گرفته بود یجوری خوابیده بود انگار یه جهان رو به صلح رسونده.

خندید و کنارش نشست و موهاش رو از روی پیشونیش کنار زد. خیلی اروم و بامزه خوابیده بود. تهیونگ دلش نمیومد بیدارش کنه.

دوربینش رو از داخل کوله‌ش بیرون اورد و جلوی چشمش گرفت تا از جونگکوکی که به ارومی خوابیده عکس بگیره. لبخندی زد و جلوی تمام ادم هایی که داشتن بخاطر اینکارش تقریبا داد میکشیدن از جونگکوک عکس گرفت و دوربینش رو دوباره داخل کوله‌ش برگردوند.

بعد از زنگ جونگکوک که میگفت بیاد دنبالش، فورا از سرکارش بیرون اومده بود و اینجا اومده بود. دستش رو روی دست جونگکوک گذاشت و به ارومی تکونش داد.

میخواست ببینه اگه میتونه جونگکوک رو بیدار کنه و تا ماشین ببرتش، اگر نه هم که مجبور بود بغلش کنه.

"جونگکوکی، بیبی"

"هوممم"

خندید و گونه‌ی جونگکوک رو نوازش کرد و دوباره صداش زد.

"بیبی، تهیونگی اومده دنبالت. نریم خونه؟"

"ته ته؟"

جونگکوک خوابالود زمزمه کرد و حتی به خودش زحمت نداد چشم هاش رو باز کنه. به پهلو غلت زد و یکی از پاهاش رو خم کرد و بالا اورد. و دوباره خوابید.

"هانی؟ وقتی خوابی سنگین میشی، نمیخوای بیدار شی؟ توی ماشین دوباره بخواب"

"ته ته رو بیار، ته ته بغلم میکنه"

به حرف جونگکوک خندید و دستش رو به صورتش کشید. ظاهرا جونگکوک فقط همون قسمت تهیونگ رو شنیده بود و حالا داشت بهانه میگرفت.
کوله‌ش رو پوشید و سمت جونگکوک برگشت تا بغلش کنه‌، اگه به بیدار کردنش بود، اون بچه عمرا اگه بیدار میشد.

"ته ته رو مجبور به چه کارایی نمیکنی بچه. بعد هربار میگه بچه نیستم. کاش سبک باشی."

دست های جونگکوک رو دور گردن خودش حلقه کرد و با بالا کشیدنش و بلند شدن از روی زمین، زیر ران های جونگکوک رو گرفت و بلندش گرفت.

"جونگکوک، محکم بگیر وگرنه دوتامون میوفتیم"

جونگکوک توی خواب دست و پاهاشو دور بدن تهیونگ پیچوند و تهیونگ بعد از خدافظی کردن با دوستهای جونگکوک از خونه بیرون اومد و سمت پارکینگ رفت.

□□□

Empty cameraWhere stories live. Discover now