"ازت بدم میاد"جونگکوک زمزمه کرد و تهیونگ با خنده سمتش رفت و اونو در اغوشش گرفت. شب قبل کمی بهش سخت گرفته بود و ظاهرا جونگکوک الان نمیتونست به درستی راه بره.
"صبح توام بخیر عزیزم"
زمزمه کرد و روی لبهای پایین اومدهی جونگکوک رو بوسید. جونگکوک نگاهش رو از تهیونگ گرفت و دستهاشو روی سینهی تهیونگ گذاشت و سعی کرد دورش کنه.
"ولم کن. من گشنمه"
"میتونی پاهاتو دور کمرم بپیچی؟"
جونگکوک سرش رو تکون داد و تهیونگ از کمرش گرفت و اونو بلند کرد. پاهاشو دور کمر تهیونگ حلقه کرد و دستهاشو هم دور گردنش. تهیونگ از اتاق بیرون رفت و توی اشپزخونه، روی صندلی نشست و جونگکوک رو روی پاهاش گذاشت.
"چی میخوری؟"
جونگکوک نگاهی به میز انداخت و نون تست و شکلات رو سمت خودش کشید و خودش عقب کشید و اجازه داد تهیونگ براش روی نون تست شکلات پخش کنه. سرش رو روی شونهی تهیونگ گذاشت و کمی روی پای تهیونگ جابجا شد. تهیونگ مثل جونگکوک عضلانی نبود اما با اینحال انگار توان و تحمل وزن جونگکوک رو داشت و میتونست به راحتی بغلش کنه و بذاره جونگکوک روی پاهاش بشینه.
"سنگین نیستم؟"
"باشی هم اهمیت نداره"
پیشونی جونگکوک رو بوسید و نون تست رو به دستش داد، خودش خم شد و توی لیوانی شیر ریخت و اونو دست جونگکوک داد.
دیدن خوردن جونگکوک لذت بخش بود. جوری که لپ هاشو پر میکرد و تند تند میجوید و چشم های بزرگش وقتی از لیوان شیرش مینوشید. جونگکوک جوری میخورد انگار سیری ناپذیره و به شدت عاشق غذاست."ته، من بازم میخوام"
تهیونگ خندید و با تکون دادن سرش دوباره تست دیگه ایی برداشت و روش شکلات کشید، لبخند بزرگی روی لبهاش بود، حس میکرد از دیدن خوردن جونگکوک سیر شده و نیاز داره دیگه چیزی بخوره.
"خودت نمیخوری؟"
"من سیرم"
و شکلات گوشهی لب جونگکوک رو لیسید.
□□□
واقعا متاسفم بخاطر بی منظمی توی اپ در این روزها، حقیقتا جز وصل نشدن وی پی ان و ضعیفی نت بهانه ایی ندارم.
YOU ARE READING
Empty camera
Fanfiction"فکر کنم دوربینم دست توئه" اسم: دوربین خالی نویسنده: Enisle ژانر: روزمره، سلایس اف لایف، درام، انگست، مرور خاطره، هپی اند تاریخ شروع: oct14/2022 تاریخ پایان: Dec 22/2022 وضعیت: کامل شده