"ته ته اینجارو نگاه کن"تهیونگ سمت جونگکوک چرخید و با لبای خندونش و گوشیش که توی دستش بود و داشت فیلم میگرفت روبرو شد. شکلکی برای دوربین دراورد و جونگکوک قهقهه زد.
تهیونگ دوباره سمت منظره برگشت و دوربینش رو بالا گرفت و حواسش بود که جونگکوک همونطور داره ازش فیلم میگیره. دوربینش رو بالا گرفت و همونطور به ارومی چرخید و فوری از جونگکوکی که داشت ازش فیلم میگرفت، عکس گرفت و خندید.
جونگکوک با اون قاب هویجیش و لباس ابیش که کمی کج شده بود و ترقوهش رو تهیونگ میتونست ببینه و چشم هایی که بخاطر لبخند بزرگش هلال شده بودن، به خوبی همیشه توی دوربینش جا گرفته.
به ارومی توی بغل جونگکوک رفت و دوربین رو سمت خودشون چرخوند. حالا هردوتاشون توی فیلم میومدن. جونگکوک لبخندی زد و دوتا انگشتش رو بالا گرفت و هربار شکلک جدید میگرفت و تهیونگ رو خنده مینداخت. یک ادم چطور میتونست انقدر بامزه باشه؟
از چونهی جونگکوک گرفت و سرش رو سمت خودش چرخوند و از طرفی مطمئن شد جونگکوک قرار نیست گوشیش رو بندازه، باید اون صحنه رو ثبت میکرد.
لبهاشو روی لبهای غنچه شدهی جونگکوک گذاشت و نیشخندی به شل شدن دست جونگکوک زد. دستش رو زیر دست جونگکوک برد و گوشی رو بالا نگه داشت.
از گوشهی چشمش میدید گوشی جونگکوک چطور داره از بوسهی خیسشون فیلم میگیره و حس رضایت میکرد.□□□
دوربین رو کنار گذاشت و لپتاپش رو روشن کرد تا ویدیوی اونروز رو ببینه. پشت پلک هاش میسوخت و میدونست اگه بخواد اون ویدیو رو ببینه طاقت نمیاره و این یک ذره سرپا شدنش هم قراره بشکنه اما نمیتونست جلوی خودش رو بگیره.
وارد فولدر عکس و فیلم هاش شد و با سرچ کردن تاریخ ویدیو، اونو به راحتی پیدا کرد. نفس عمیقی کشید و ویدیو رو پلی کرد.
صدای خنده هاشون، حرف زدن های تهیونگ با اون صدای ملایم و لطیفش، بوسهی طولانی و دوست داشتنیشون. بعد هم باهم راه رفتنشون و دست هم رو گرفتن، همشون باعث شدن جونگکوک چونهش بلرزه و اشک بریزه.
همهی اون چیزایی که روزی براشون به عنوان یه زوج عادی بود، حالا به یک حسرت بزرگ تبدیل شده بود.
YOU ARE READING
Empty camera
Fanfiction"فکر کنم دوربینم دست توئه" اسم: دوربین خالی نویسنده: Enisle ژانر: روزمره، سلایس اف لایف، درام، انگست، مرور خاطره، هپی اند تاریخ شروع: oct14/2022 تاریخ پایان: Dec 22/2022 وضعیت: کامل شده