برای خودش غذا سفارش داده بود و حالا روی زمین نشسته بود و با لپتاپش هم کار میکرد.هر از گاهی نگاهش به در میوفتاد و بعد متوجه میشد قرار نیست اون در باز بشه و تهیونگ وارد خونه بشه.
گوشیش رو که داشت زنگ میخورد بالا گرفت و با دیدن اسم جیمین روی گوشیش لبخندی زد و اونو روی زمین گذاشت و تماس رو جواب داد. تماس رو روی بلند گو گذاشت و جرعه ایی از بطری ابش نوشید.
"الو جونگکوکی، خوبی؟"
"خوبم هیونگ"
"کجایی؟"
"خونه"
□□□
خونه با وجود اینکه تمیز شده بود، بازهم بوی خاک میداد. پنجره ها همشون باز بود و باد خونه رو کمی سرد کرده بود. جونگکوک همونطور که قوطی ابجوشو میچرخوند به مبل تکیه داد و ارنجش رو روی زانوش گذاشت.
"حس خالی بودن میده"
قوطی خالی ابجوشو روی زمین گذاشت به در اتاق از اون فاصله نگاهی انداخت. حس میکرد شاید دیگه اون خاطرات اذیتش نکنه اما حالا که توی اون خونه قرار داشت، همه چی ناخوداگاه اونقدر اذیت کننده شده بود که عصبانیش کنه.
نفس عمیقی کشید و بازدمش رو لرزون بیرون داد. مشت دستش رو باز کرد و دستش رو سمت دوربین دراز کرد.
□□□
بخاطر دیروز معذرت میخوام
YOU ARE READING
Empty camera
Fanfiction"فکر کنم دوربینم دست توئه" اسم: دوربین خالی نویسنده: Enisle ژانر: روزمره، سلایس اف لایف، درام، انگست، مرور خاطره، هپی اند تاریخ شروع: oct14/2022 تاریخ پایان: Dec 22/2022 وضعیت: کامل شده