don't say nonsense

175 43 14
                                    


"از این به بعد هروقت دیر کردم اینجا منتظرم بمون"

"چی میگی؟ همیشه که همینجا نمیایم"

"اومم فقط گفتم که بدونی، اگه گمم کردی اولین جا بیا اینجا"

جونگکوک سرش رو تکون داد و دستش رو داخل جیب تهیونگ کرد، هوا سرد بود و برف میبارید.
جونگکوک زودتر از تهیونگ به محل قرار رفته بود و تهیونگ هم تقریبا چهل دقیقه بعد از تعطیل شدنش از سرکار به اونجا رسیده بود. ترافیک سنگینی بود.

"چیزی میخوری؟ من قبل از تو یکم قهوه خوردم"

"نه، سرکار قهوه خوردم، بیشتر بخورم شب نمیتونم بخوابم"

هومی کرد و سرش رو روی شونه‌ی تهیونگ گذاشت، لبخندی زد و به راه رفتنشون ادامه دادن. هیچکدوم مقصد خاصی نداشتن، فقط میخواستن زمانی رو بیرون از خونه با همدیگه بگذرونن.

انگشت هاشو لای انگشت های تهیونگ سر داد و لبخندی به صورت قرمز تهیونگ زد. نوک بینی و گونه های تهیونگ قرمز شده بود و بخار از بین لبهای از هم فاصله گرفته‌ش بیرون میزد. با کشیدن دست تهیونگ اونو متوقف کرد و شالگردنش رو باز کرد و دور گردن تهیونگ پیچوندتش و تا روی گونه هاش اونو بالا کشید.

"ایگو، کیوت شدی"

با دستهاش گونه‌ی تهیونگ رو فشار داد و لبخندی زد، تهیونگ تمام مدت ساکت بود و با لبخند بزرگی به حرکات جونگکوک نگاه میکرد. بیشتر از اینکه اون شالگردن گرمش کرده باشه، احساسات و توجهات جونگکوک قلبش رو گرم میکرد.

"قول بده تنهام نمیذاری جونگکوک"

"این چه حرفیه تهیونگ؟ بعد از هشت سال؟ بهم برمیخوره ها"

جونگکوک با خنده گفت و همونطور که تهیونگ رو سمت رستورانی میکشید، چرت نگویی زمزمه کرد و هردوتاشونو به خنده انداخت.
درسته تهیونگ داشت چرت میگفت، امکان نداشت جونگکوک ولش کنه.

□□□

پارت بعد به این پارت مربوطه

Empty cameraWhere stories live. Discover now