"اینجایی؟ چیکار میکنی؟"جونگکوک روی تهیونگ خم شد و لبهاشو بوسید، بعد نگاهی به لپتاپ و دوربین توی دست تهیونگ انداخت و دوباره هومی کرد تا تهیونگ زودتر جوابش رو بده.
صندلی رو عقب کشید و روی پاش ضربه زد تا جونگکوک روشون بشینه. با نشستن جونگکوک روی پاش دوباره سمت لپتاپ چرخید و یکی از دستهاش رو روی ران جونگکوک گذاشت و دیگری رو روی موس.
"دارم حافظهی دوربین رو توی لپتاپ خالی میکنم"
زمزمه کرد و دکمهی اینتر رو زد و هردوتاشون به خط سبزی که هر ثانیه جلوتر میرفت خیره شد.
"چرا اینکارو میکنی؟"
جونگکوک پرسید و دست سمت دوربین دراز کرد و اونو دستش گرفت. دوربین برای هردوتاشون پر از خاطره بود، راستش واقعا کنجکاو بود بدونه هدف تهیونگ از گرفتن اون دوربین چی بود، چون اینطور که معلوم بود انگار این یکی رو از زندگی تهیونگ نمیدونست.
"میخوام عکسای جدید بگیرم، اما اینبار از هردوتامون."
YOU ARE READING
Empty camera
Fanfiction"فکر کنم دوربینم دست توئه" اسم: دوربین خالی نویسنده: Enisle ژانر: روزمره، سلایس اف لایف، درام، انگست، مرور خاطره، هپی اند تاریخ شروع: oct14/2022 تاریخ پایان: Dec 22/2022 وضعیت: کامل شده