"جونگکوک زودباش"تهیونگ داد زد و به ماشین تکیه داد. روز تعطیلیشون بود و تصمیم گرفته بودن برن و بگردن. هیچکدوم نمیدونستن دقیقا مقصدشون به کجاست، هیچ جایی رو مد نظر نداشتن.
جونگکوک همونطور که پیراهن ابیشو روی رکابی سیاهش میپوشید، از خونه بیرون اومد و کیفش رو سر شونهش گذاشت و سمت تهیونگ رفت.
"کجا بریم؟"
تهیونگ پرسید و جونگکوک جلوش ایستاد و همون حین بند دیگهی کولهش رو هم روی شونهش گذاشت و تهیونگ خم شد و روی ترقوهی جونگکوک رو بوسید. لبخندی به لبخند جونگکوک زد و به ماشین اشاره کرد و در رو براش باز کرد.
"بریم کافه جیمین هیونگ؟"
جونگکوک پرسید و تهیونگ ماشین رو روشن کرد و با گفتن: من مشکلی ندارم، سمت کافهی جیمین روند.
□□□
پشت میز نشسته بود و تهیونگ دست جونگکوک رو توی دستش گرفته بود. جیمین از دیدنشون خوشحال شده بود و حالا هم رفته بود سفارش هارو اماده کنه اما تهیونگ میدونست به این زودی ها نباید انتظار سفارششونو داشته باشن، چون هوسوک هم اونجا بود.
"مانهواتو خوندم"
یکدفعه ایی گفت و جونگکوک با تعجب بهش خیره شد. راستش میدونست این غیر ممکن نیست که تهیونگ مانهواشو بخونه اما شنیدنش اونهم یهویی، شوکهش کرده بود.
"اوه... خب... چطور بود؟"
با کنجکاوی پرسید و تهیونگ لبخندی زد و دستهاشو بهم گره زد، از نظرش خط داستانی و نقاشی ها عالی بودن، حتی شخصیت ها و اتفاقات به خوبی و قشنگی توی داستان خودنمایی میکرد. تهیونگ نمیدونست چی در وصفش بگه، دنبال کلمهی مناسبی بود که جیمین لیوان و بشقاب هارو جلوشون گذاشت.
"اینجا اومدین که سکوت کنین؟ گرچند درکتون میکنم، کل روز باهمین دیگه چه حرفی دارین باهم بزنین"
جیمین باهاشون شوخی کرد و به شوخی خودش خندید، جونگکوک و تهیونگ هم لبخندی زدن و جیمین بعد از گفتن تنهاتون میذارم از کنارشون رفت.
"عالی بود"
"چی؟"
جونگکوک نی رو از بین لبهاش بیرون اورد و تهیونگ خندید. چاقو رو برداشت و کیک رو به برش های کوچیکتر تقسیم کرد و یک تیکه رو با چنگال سمت دهن جونگکوک برد.
حینی که جونگکوک لبهاشو از هم فاصله داد و کیک رو خورد تهیونگ هم به حرف اومد."مانهواتو میگم. من عاشق کاراتم. تو عالیی"
□□□
YOU ARE READING
Empty camera
Fanfiction"فکر کنم دوربینم دست توئه" اسم: دوربین خالی نویسنده: Enisle ژانر: روزمره، سلایس اف لایف، درام، انگست، مرور خاطره، هپی اند تاریخ شروع: oct14/2022 تاریخ پایان: Dec 22/2022 وضعیت: کامل شده