Party

207 54 26
                                    


به عکس نگاهی انداخت و به نشانه‌ی تمرکز اخم کرد، یادش نمیومد دقیقا چه روزی بود و تهیونگ چطور اون عکسو گرفته. ظاهرا قایمکی اون عکس رو گرفته بود.

با دقت به لباسش خیره شد و گوشیش رو از جیبش بیرون اورد تا با دیدن تاریخ و لباس سلفی هاش بتونه بفهمه چه روزی بود و بالاخره عکسی با لباس مشابه پیدا کرد.

عکس برای زمانی بود که تهیونگ تا دانشگاه دنبالش اومده بود، روزی که قرار بود، باهم به پارتی یکی از دوست های تهیونگ برن.

□□□

"باشه. نه اومدم دنبال جونگکوک، یکم دیگه میایم. نه دیگه اینبار واقعا میام. اومم، قطع میکنم"

گوشی رو داخل جیبش انداخت و به بیرون خیره شد، دانشجوهای زیادی جلوی ورودی بودن اما هیچکدوم جونگکوکیش نبودن. مگه قرار نبود امروزو بیخیال سوال پرسیدن درمورد درسها بشه و زودتر بیرون بیاد؟

لبخندی زد و پشت بندش اهی کشید. دوربینش رو از داخل داشبرد بیرون اورد و بعد از تنظیم کردنش، جلوی چشمش گرفت و به در ورودی نگاه کرد.

جونگکوک صبح لباس طوسی پوشیده بود پس فقط لازم بود دنبال یک ادم با لباس طوسی بگرده، با دوربین چرخید و به اطراف نگاه کرد و همونموقع جونگکوک رو دید.

موهاش پریشون شده بود، ماسک سیاهی زده بود و داشت بند کوله‌ش رو روی شونه‌ش میذاشت و از همه مهم تر... اون به تهیونگ خیره بود.
لبخند بزرگی زد و با کمی زوم، عکس مورد نظرش رو از جونگکوک گرفت.

"دیوونم میکنه"

دست لای موهاش برد و به جونگکوک که حالا داشت در رو باز میکرد و توی ماشین مینشست خیره شد. سمت جونگکوک خم شد و بعد از در اوردن ماسک سیاهش، بوسه ایی روی لبهاش گذاشت و دوباره سرجاش نشست.

"خیلی منتظر موندی؟"

"نه عزیزم، کلاسات تموم شد؟"

"اوهوم، مرسی که اومدی"

جونگکوک قبل از بستن کمربند ایمنیش، سمت تهیونگ رفت و گونه‌ش رو بوسید و به لبخند تهیونگ خیره شد.
لبخند های اون مرد درخشان و زیبا بودن.

"بریم؟"

"بریم"

□□□

کاور هارو چک کنین

Empty cameraWhere stories live. Discover now