part 23

1.7K 153 54
                                    

کلافه پرسید:
_پس کی عملش تمام میشه؟؟؟

ووبین با اخم پرسید
_چرا شروع به خونریزی کرد؟

_من نمیدونم تا به خودم اومدم دیدم داره خون ریزی میکنه و ترسیده

_بهتون اصرار کردم ماه های آخر پیش ما باشه

_مگه تو و بنگچان پیشش نبودید؟؟

جین رو به آپاش گفت:
_چان و کوک همیشه مراقبش بودن

با باز شدن در همه بلند شدن و به سمت دکتر رفتن
_حالش چطوره؟

_عمل سختی بود اما...

کوک با بدنی شل و پر از استرس پرسید
_امگام حالش...

_ایشون بدن خیلی ضعیفی داشتن به دلیل خونریزی شدیدی که داشتن...
چشمش به دهن دکتر بود تا جملش رو کامل کنه
_آروم باشید
هر سه حالشون خوبه
نظرتون چیه ادامه ی حرف ها تو اتاق من باشه؟

تو اتاق جمع شده بودن و با نگرانی به دکتر نگاه میکردن
_به دلیل خونریزی شدیدی که داشتن مجبور شدیم رحمشون رو در بیاریم در غیر این صورت اجزای داخلی بدنش سالم نمیموند  با تمام مراقبت هایی که داشتن باز هم بدن ایشون اصلا برای زایمان آماده نبود اگر کمی دیر تر به بیمارستان میرسید احتمال زنده موندنش کم میشد!

هیون‌شیک آهی کشید و با غم گفت:
_همین که سالمه کافیه!

_درسته اما بدن ایشون نیاز به استراحت داره ایشون رحمشون رو از دست دادن و این بخش از بدن برای یک امگا چه از‌نظر روحی و جسمی خیلی اهمیت بالایی داره

_پس...پس...بچه هام چی سالمن؟؟؟

_بچه ی اولتون متاسفانه هنوز قوی نشده و بدنش ضعیفه پس مجبوریم مدتی رو تو دستگاه نگهش داریم بچه ی دومتون حالش کاملا خوبه
هردوشون امگان و هر دوشون سالمن

کوک با لذت گفت:
_هردوشون امگان!؟

_درسته هردوشون امگان

سئوجون با تصور نوه هاش لبخند پر استرسی زد
_آه الهه ی مااااه

نیم ساعت بعد از اتاق بیرون رفتن
نامجون رو به کوک گفت:
_میخوای بری بچه ها رو ببینی؟

دوست داشت زودتر پسرهاش رو ببینه اما دلش طاقت نداشت
_اول میخوام امگام رو ببینم

با دیدن تهیونگ و وضعیتش داشت دیونه میشد
رنگش از همیشه سفید تر و لب هاش خشک بود

اگه واقعا بلایی سرش میومد چی؟!

سوک به صورت غمگین پسرش نگاه کرد
_کوک؟تهیونگ خوب میشه
جین هم تایید کرد و گفت:
_حق با آپاس
هممون بچه ها رو دیدیم بیا با هم بریم تا تو هم باهاشون آشنا شی!

_کوک برو حالت بهتر میشه تهیونگ نیاز به استراحت احتیاج داره حالش خوب میشه باورت نمیشه که چقدر بامزن خیلی کیوتن

 𝕃𝕀𝔽𝔼 ℍ𝕀𝕊𝕋𝕆ℝ𝕐 𝟙Dove le storie prendono vita. Scoprilo ora