دل:بچه ها من انگاری چشم هام ضعیفه اگه اشتباه تایپی داشتم تو کامنت ها بگید🤍
.
.دو ساعت از وقتی که برگشته بود خونه گذشته بود نه دلش میخواست جونگکوک رو از دست بده و نه رویاش رو...
با ناامیدی به صفحه ی روشن گوشیش نگاه کرد
هرچی بهش زنگ زده بود جوابی دریافت نکرده بود...آلفای بی رحم...
تمام سال هایی که کنار هم بزرگ شدن هیچ وقت بهش انقدر بی محلی کرده بود ناامید باز هم شمارش رو گرفت،هنوز چند تا بوق بیشتر نخورده بود که تماس وصل شد با نگرانی گفت:
_الو کوک؟؟؟چرا هرچی زنگ میزنم جوا..._سلام شما صاحب این گوشی رو میشناسید؟!
تعجب کرد
_بله...گوشیش دست شما چیکار میکنه؟_ایشون رو یک ساعتی میشه که به بیمارستان اوردن متاسفانه چون تلفنشون رمز داشت به هیچ کدوم از اعضای خانوادش دسترسی ای نداشتیم
_بیـ...بیمارستان؟
_بله ایشون تصادف کردن
_چـ...چی؟
گوشی رو محکم تو دستش فشرد و بدون توجه به شرایطش از پله ها تند تند پایین اومد
آبوجی و آپاش تو پذیرایی نشسته بودن،ترسیده به سمتشون رفت_تهیونگ حالت خوبه؟
با دست های لرزون گوشی رو به دست آبوجیش داد
سئوجون اخمی کرد و پرسید
_چی شده؟
و گوشی رو از پسرش گرفت
_الو؟بله بفرمایید_....
_کدوم بیمارستان؟
_تهیونگ؟؟
کی زنگ زده بود؟؟_نمیـ...نمیدونم آپـــا میگه...میگه کوک...تصادف کرده،آبوجی...بگو که زندست آبوجــــی
هیون شیک سعی کرد پسرش رو آروم کنه
_گریه نکن اول باید ببینیم چه خبر شده چرا جدیدا انقدر استرسی شدی؟!_چیشد آبوجی؟چی گفت؟؟
باید برم پیشش باید برم،زندست نه؟_نگران نباشید آسیب زیادی ندیده
_نه، باور نمیکنم!
میخوام برم بیمارستان میخوام ببینمش_من زنگ میزنم به جونگسوک
_آبوجی لطفا
_باشه بااااااشه آماده شو میریم بیمارستان این بچه دو دقیقه نمیتونه دردسر درست نکنه!
میرم ماشین رو روشن کنمتهیونگ دنبالش راه افتاد
_آبوجی دیگه چی گفت؟؟گفت خوبه؟!_امروز به اندازه ی کافی دلیل برای عصبانیتم دارم تهیونگ
کلافه دستی به موهاش کشید و سوار ماشین شد
_پس بهتره فعلا باهام حرف نزنیآپاش هم سوار ماشین شد و همزمان گوشیش دستش بود
_آره سوک گریه نکن آره آدرس رو که داری ما هم داریم میریم بیمارستان ســـــوک،جون گفته چیزیش نشده،آره باشه قطع میکنم

KAMU SEDANG MEMBACA
𝕃𝕀𝔽𝔼 ℍ𝕀𝕊𝕋𝕆ℝ𝕐 𝟙
Fiksi Penggemarبیا بیرون، نمیای نه؟پس خودم میام و از اون اتاق لعنت شده میارمت بیرون! ته در رو باز کن میگم این در کوفتی رو باز کــــن چرا من رو نمیبینی؟ نمیبینی همینجوریش هم نابود شدم؟ در رو باز کن اون اتفاق شوم... اون اتفاق من هم نابود کرد ولی بیا دیگه دعوا نکنیم...