part 19

1.5K 153 37
                                    

_منظورتون چیه؟؟؟

وکیل باز هم حرفش رو تکرار کرد
_امروز صبح جنازه ی دو هه سو رو پیدا کردن!

کوک با تعجب گفت:
_چـ...چی؟؟؟

_تو اتاق در حالی که خودش رو دار زده بود پیداش کردن!

_این اتفاق به نفع ماست؟!

_ووبین، یک نفر مرده...

رو به همسرش اخم کرد و گفت:
_اون دختر زندگی رو به هممون زهر کرده بود
کل کشور منتظرن ما یک اشتباه کنیم تا با خاک یکسانمون کنن!

_پس...چه اتفاقی برای من میوفته؟؟

_فقط سه روز تا دادگاه دوم مونده بود
از اونجایی که تا روز دادگاه قرار بود از بچه تست DNA بگیرن و شرکت نکرده
هم به نفع ماست هم نه
اما این که در حال حاضر مرده...باعث خشم مردم شده
من به دادگاه نامه ای فرستادم
تا زمانی که این قضیه مشخص نشده جسد تو سرد خونه میمونه
دادگاه سرجاشه
قطعا کار برامون سخت میشه
امیدوارم بتونم کاری کنم این پرونده به خوبی بسته شه

_اما هه سو مرده...

_چیه؟نکنه واقعا دختره برات مهم بود؟؟

_آبوجی...اون سه سال تمام باهامون دوست بود دختر آرومی بود نمیدونم چرا به همچین آدمی تبدیل شد؟
اصلا چرا دارم بهش فکر میکنم؟؟
تمام این مدت باعث شد زندگیم نابود شه پس چرا...

سوک با ناراحتی گفت:
_باید قوی باشی عزیزم

_هرکاری از دستم بر بیاد انجام میدم لطفا منتظر دادگاه بعدی باشید
امیدوارم خانواده ی دو قبول کنن تا بتونیم از جنین تست بگیریم

_و اگه قبول نکنن؟؟

_از راه قانون وارد میشیم
چشم همه ی مردم به ماست زندگی یه جوون داره نابود میشه و هنوز حقیقت آشکار نشده
پس چه قبول کنن و چه نکنن
این تست انجام میشه!

.
.
.
.

_مـ...مرده!؟؟؟

_آره امروز فهمیدیم

تهیونگ تلفن رو بیشتر تو دستش فشرد
_آخه...آخه چطور؟؟؟

_خودکشی کرده

_تهیونگ؟
داری با کی حرف میزنی

_یه لحظه
آپااااا دارم با جین هیونگ حرف میزنم
پس الان چی میشه تکلیف زندگی کوک چی میشه؟؟؟

_نمیدونم تهیونگ
باید منتظر دادگاه باشیم

_به نظرت...

_به نظر من خورشید هیچ وقت پشت ابر نمیمونه!

.
.

به فلش تو دستش نگاه کرد و پرسید
_خب؟

_من یکی از دوست های صمیمی هه سو هستم...

 𝕃𝕀𝔽𝔼 ℍ𝕀𝕊𝕋𝕆ℝ𝕐 𝟙Where stories live. Discover now