22.مرگ این شکلیه؟

280 75 50
                                    

+چانیول!

مرد قد بلند در حالی که عرق سرد تمام بدنشو گرفته بود باشنیدن صدای آشنا و غمیگن دور خودش چرخید تا صاحب صدارو پیدا کنه.

_بکهیون!

اسم صاحب صدارو با صدای لرزونش به زبون اوورد.

_بکهیون تویی؟!

+چانیول!!

مرد در حالی که ترس و نگرانی تمام وجودشو گرفته به این فکر می کرد چه چقدر صدا شدن اسمش توسط اون فرد قشنگه.

_بکهیون کجا وایسادی؟نمیتونم ببینمت.اینجا خیلی تاریکه! میشه بیای جلو تر؟

بعد از چند لحظه مکث فقط نفسای لرزون بکهیون بود که به گوشش می رسید.

+اون چشمامو با خودش برد.اون گفت نمیزاره من دنیا رو ببینم.

صداش بغض خفه ای داشت و این باعث درد بدی تو سینه ی مرد میشد."اون"؟ منظورش از اون "قاتل چشمیه"؟ به چه حقی تونسته به چشمای آبیش دست بزنه؟

+اون گفت نمیزاره از دیدن زیباییا لذت ببرم، ولی....ولی من فقط میخواستم یچیزو ببینم

چانیول مثل همیشه با شنیدن صدای غمیگن و پر از درد اون پسرک چشماش پر از اشک شد ‌. اون صدا قلبشو نابود می کرد.

+چانیول!

_جانم؟

+پهلوهام داره میسوزه.

چانیول با دست اشک روی گونه هاشو پاک کرد و همچنان دور خودش و اون جنگل تاریک می چرخید تا شاید بتونه بکهیونشو پیدا کنه.

_پهلوهات چرا میسوزه؟

+اون خنجرشو به پهلوهام زد ، اون نذاشت من بمیرم، گفت نمیزارم بمیری فقط باید درد بکشی ولی من فقط دوست داشتم یچیزو ببینم... کاش چشمامو داشتم تا فقط می تونستم یچیزو ببینم!"من که گناهی نکردم!"

_چیرو بکهیون؟ چیو میخواستی ببینی؟

بعد از پرسیدن سوالش سکوت مطلق توی جنگل حاکم شد ، سکوتی که ترس و نگرانی چانیول رو بیشتر می کرد.
حس می کرد تمان بدنش از ترس یخ زده.

با صدای خش خش برگای روی زمین ، چرخید تا صاحب صدارو پیدا کنه ولی جز سیاهی و تاریکی هیچ چیز معلوم نبود.

+آقای پارک؟!

اینبار صدای بکهیون رو بهتر و نزدیک تر میتونست بشنوه.
اون پیداش کرده بود.

+آقای پارک!

این اسم و صدا براش ازار دهنده بود ، اون دوست داشت چانیول صدا زده بشه ، اون میخواست اسمشو از زبون بکهیون بشنوه.

_اینطوری صدام نزن ، اسممو صدا بزن.‌

بکهیون نزدیک تر شد و دقیق پشت سرش وایساد ، می تونست گرمای بدن مرد بزرگترو حس کنه ، اون نمی تونست مردشو ببینه ولی بوی امنیت و گرمای همیشگشو حس می کرد.

My Heaven Is In The Middle Of HellDonde viven las historias. Descúbrelo ahora