47.مهره های گم شده

251 70 23
                                    



وزش باد پاییزی و هوای نسبتا سرد باعث میشد پرای قاصدکای اون زمین بزرگ به پرواز دربیان و تو هوا پخش بشن.

باد ملایم موهای بلند و روشن دختر کوچولویی رو که بین دو مرد نشسته بود رو تکون می داد. و قطعا این از لذت بخش ترین چیزا برای بکهی کوچولو بود. تکون خوردن موهای طلایی رنگش بدون دخالت دست!

بکهیون چهار زانو کنار خواهرش نشسته بود و دستشو زیر چونش تکیه داده بود. سکوت و فضای دلگیر و سرد اونجا اذیتش می کرد. چون این باعث میشد صدای درون مغزشو بیشتر بشنوه. چرا چانیول پرحرف کنار دستش این بار هیچ حرفی نمی زد؟ مرد به چی فکر می کرد که باعث شده بود سکوت کنه؟!

چانیول زانوهاشو تو بغلش گرفته بود به دونه های سفید رنگ و سبک قاصدکا که توی هوا پریشون بودن نگاه می کرد. چشماش که اینو نشون می داد ، ولی حواسش یه جای دیگه بود.

تنها فرد سالم اون جمع سه نفره بکهی کوچولو بود که مثل همیشه سرش با گل و گیاهای مختلف گرم بود و در حال خلق اثر هنریش بود. فردی که به کسی و چیزی فکر نمی کرد و فقط دستای کوچیکشو بین شاخ و برگ گلای مختلف می چرخوند.

بکهیون با لبای خط شده به دستای کوچیک بکهی که در حال گره زدن شاخه های گل به هم دیگه بود نگاه کرد.

گلوشو صاف کرد و برای شکستن سکوت سنگین بینشون پیش قدم شد.

+چی درست می کنی؟

شاید بکهیون می گفت" چی درست می کنی" ولی ترجمه ی درست این جمله این بود که" چانیول لطفا یه حرفی بزن و از تو لاک خودت بیرون بیا!" چون پسرک می دونست خواهرش مثل همیشه داره تاج گلی رو خلق میکنه تا رو سر یکدومشون بزاره!

بکهی سرشو بالا اوورد و بی حس به چشمای برادرش نگاه کرد.

_قراره برای آقای پارک تاج گل درست کنم!

چانیول با شنیدن اسمش نگاهشو از روبه روش گرفت و لبخند محوی ی رو به بکهی کنار دستش زد.

بکهیون ابروهاشو بالا انداخت و گفت:

+برای آقای پارک تاج گل درست می کنی؟!

بکهی هومی کرد و سرشو تکون داد.

_بله! برای خودش که نه...قول دادم برای عروسش تاج گل درست کنم! چون اون می گفت خیلی قشنگ درست می کنم...

بکهیون با تعجب دهنشو باز و بسته کرد و ناخودآگاه به چانیولی که انگار منتظر واکنشش بود خیره شد.

چانیول لبخند خجالتی زد و لبشو گاز گرفت. بکهی همیشه مایه ی خجالتش جلوی بکهیون می شد.

بکهیون نگاهشو گرفت دوباره و به رو به روش داد. چرا باید از یه حرف بچه ی کوچیک قلبش به درد بیاد. عروس پارک چانیول؟!
براش شوخی بود! ولی بعید هم نبود....

My Heaven Is In The Middle Of HellDonde viven las historias. Descúbrelo ahora