رز دستشو روی سنگ قبر کهنه و خاک خرده مادرش کشید.
_جات اونجا خوبه ؟ کسی اذیتت نمیکنه ؟!
میدونم ، میدونم ، منم خوبم !
من فقط یخورده میترسم ! از قاتل چشمی می ترسم !
مامان !
تو اونو دیدی میدونی کیه ؟ بنظرت خدا اونو میبخشه
بنظر من که نمیبخشه...چانیول از اسب پیاده شد و کمی به دور و اطرافش سرک کشید ، چیز جالبی اونجا نبود ،فقط درخت و درخت. سعی می کرد دور نشه تا مراقب رز هم باشه.
به هر حال اون جنگل امن نبود. هر لحظه منتظر بود یکی جلوشون بپره و با خنجرای تیز و دست ساز تهدیدشون کنه.بعداز چند دقیقه گشتن دوباره سر جای خودش برگشت.
رز رو دید که بلند شده و داره به سمت اسبش میاد. چشماش از گریه زیاد باد کرده بود و نوک دماغش قرمز شده بود ، ولی اون الان آروم تر بود.+بریم؟!
چانیول پرسید و رز لبخندی زد وسرشو تکون داد.
هر دو سوار اسب شدن ولی چانیول مکثی کرد.+میگم که .. شما میدونی ته این جنگل چیه و به کجا ختم میشه؟!
رز نگاهشو از چانیول گرفت و به روبه روش نگاه کرد
_تهش چیزی نیست ، هر چقدر که بری بازم درخته و درخت . اون طرفم زمینای کشاورزیه...
+آهان..
_ولی خیلی اونور تر یه خونه ی سوخته هست،
خیلی اونور تر ، من که تاحالا ندیدمش ولی میدونم بکهیون و خانوادش قبلا اونجا زندگی می کردن ، بعد مرگشونم کسی اونجا نرفته تا خونه رو درست کنه ،چون خیلی دور و خارج از شهره...ولی اونجا خونه بکهیون بوده ، ولی احتمال زیاد تا الان خرابش کردن.+میدونم!
_شما از کجا می دونید ؟!
+خودش بهم گفت که خونشون اونجا بوده و چه اتفاقی براش افتاده!
_آهان...
+خب بریم ، دیره!
.............
موقع برگشتن از جنگل شهر شلوغ تر شده بود و همه ی مردم مشغول به کار شده بودن .
رز موقع برگشت از راهی رفت که خلوت تر باشه و بتونن زودتر به خونه برسن . ولی مردمی که توی راهشون دیدن مثل همیشه بودن و چیز عجیبی بینشون نبود . نه قتلی و نه گمشده ای ، انگاری قاتل چشمی دیشبو به خودش استراحت داده بود.به محض رسیدن به خونه بکهیون رو دیدن که داشت گلای باغچه کنار خونه رو آب میداد و خواهر کوچیکشم داشت کنارش بازی می کرد.
_اونا چقدر زود بیدار شدن!
رز آروم زیر لب زمزمه کرد.
بکیهون اولش با دیدن رز و چانیول باهم اونم این وقت صبح کمی تعجب کرد و بعد آبی که توی دستش بود رو کنار گذاشت.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
My Heaven Is In The Middle Of Hell
Hayran Kurgu[My heaven is in the middle of hell ] [بهشت من وسط جهنم][کامل] قرن نوزدهم شهر کوچیک و روستا مانند نزدیک نیویورک! قاتلی که بی رحمانه مردم شهر رو به طور مخفیانه میکشه . جسد اونا در حالی پیدا میشه که خنجر تیزی تو قلبشون فرو رفته و دو تا چشماشون از حدق...