✘p35✘

10.9K 1.8K 1.5K
                                    

کلید رو توی قفل در چرخوند و وارد خونه شد. با وجود کم شدن یکی از گارسون‌ها که نوناش بود، کار کردن واقعا سخت شده بود.

همینطور که شونه‌های خودش رو می‌مالید در رو بست و سرش رو بالا آورد که متوجه چشم‌هایی که بهش زل زده بودن شد. هوسوک، تهیونگ و سوک روی مبل‌ها نشسته و مشغول صحبت بودن که با اومدن جونگکوک حرفشون رو قطع کردن.

هوسوک اول از همه بهش سلام کرد و کوک بعد از لبخندی که بهش زد نگاهی به فاصله کم بین سوک و تهیونگ انداخت و اخم‌هاش توی هم رفت. جلو رفت و نگاهش کم‌کم‌ روی تهیونگ سرخورد که پسر بزرگ‌تر از جاش بلند شد و به طرفش رفت.

"بالاخره اومدی!"

جلو رفت و با گرفتن کمر جونگکوک خواست گونش رو ببوسه که‌ پسر کوچیک‌تر نامحسوس خودش رو کنار کشید و دستش رو از دور خودش باز کرد. تهیونگ هم که به طور واضح دلیل این دلخوری رو می‌دونست هوفی کرد و دستی توی موهای خودش کشید

هوسوک با لبخند از جاش بلند شد و رو به کوک گفت:

"تهیونگ درمورد رابطتون به ما گفته و ما واقعا از این بابت خوشحالیم!"

جونگکوک به زور لبخندی زد و سرش رو تکون داد. پس تهیونگ بهشون گفته بود!

"مرسی هیونگ!"

"چرا جمع می‌بندی هوسوک؟"

سوک همینطور که دست به سینه نشسته بود با پوزخندی گفت و نگاه تیزش رو به جونگکوک داد.

کوک هم که واقعا خستگیش بیشتر از این حرف‌ها بود که بخواد با اون پسر بچه سر و کله بزنه بدون توجه به تهیونگ روی یکی از مبل ها نشست و بهش تکیه داد‌. باورش نمیشد وقتی با اونهمه خستگی برمیگرده باید سوک رو ببینه که تا می‌تونه به تهیونگ چسبیده.

پسر بزرگ‌تر هم با اخم ریزی که روی صورتش بود سرجاش نشست و سوک هم دوباره بهش چسبید.

جونگکوک با حرص نگاهش رو ازشون گرفت و پاهاش رو عصبی تکون داد. معلوم نبود کی قراره صبرش تموم شه و بلند شه تا بلایی سر اون هرزه بیاره. اصلا تهیونگ چرا ازش فاصله نمی‌گرفت؟

هوسوک کمی به جلو مایل شد و همینطور که به جونگکوک نگاه می‌کرد دست‌هاش رو توی هم قفل کرد.

"سوک آدرس و اطلاعات دقیق سئوجون رو در آورده و تهیونگ قراره فردا به فرانسه بره."

جونگکوک با شنیدن این حرف ابروهاش بالا رفت و کمی تو جاش جا‌به‌جا شد.

"منم..منم با تهیونگ میرم؟"

"نه!!"

این تهیونگ بود که قبل از اینکه هوسوک بخواد حرفی بزنه خیلی قاطع جوابش رو داده بود. هوسوک با تعجب بهش نگاه کرد و گفت:

"چرا؟ وجود جونگکوک اونجا می‌تونه خیلی مفید باشه!"

تهیونگ تکیه داد و کلافه به دوستش نگاه کرد.

It's A Mistake ❢ VkookOù les histoires vivent. Découvrez maintenant