✘p29✘

11.7K 2K 1.8K
                                    

"تهیونگ تو اینجا..اینجا چیکار می‌کنی؟"

تهیونگ به خاطر قیافه زرد و آبی شده ی بکهیون اخم ریزی از تعجب کرد و گفت:

"اومدم راجب سوک باهات حرف بزنم..قیافت چرا اینطوریه؟"

بکهیون دو دستی تو سر خودش کوبید که باعث تعجب برادرش شد. دستش رو روی سینه ی تهیونگ گذاشت و بعد از عقب روندنش، کاملا از خونه بیرون رفت و در رو روی هم گذاشت.

"تهیونگ تو هر ده سال یه بارم خونه من نمیای.. امروز وقتش بود؟"

"میشه بهم بگی چه خبره؟"

بکهیون حالت گریه به خودش گرفت و کمی به دور اطرافش نگاه کرد. الان دقیقا باید چی می‌گفت؟

"خب ببین، برای مقدمه، جونگکوگ اینجاست!"

ابروهای تهیونگ بالا پرید و با تعجب گفت:

"مگه قرار نبود بره چانیول رو ببینه؟"

"چرا قرار بود..خب چانیول اومده بود خونه من"

تهیونگ کم کم اخم‌هاش توی هم رفت و غرید:

"چانیول تو خونه تو چیکار می‌کنه؟"

بکهیون دوست داشت کله خودش رو بکوبه به دیوار. تهیونگ اگه می‌دونست اون تو چه خبره دیگه به این مسئله گیر نمی‌داد.

"تهیونگ به حرفم گوش کن..به خاطر یه سری مسائل جونگکوک الان مجبوره جلوی چانیول نقش بازی کنه"

تهیونگ که تمام سنسور های مغزیش فعال شده بودن با کنجکاوی پرسید:

"چه نقشی؟"

"اول بهم قول بده هییییچ کار احمقانه ای نمی‌کنی؟"

تهیونگ چشم‌هاش رو بست و با حرص گفت:

"بکهیون بگو چی شده انقدر رو اعصاب من نرو!!"

"اول قول بده..اصلا اگه کار احمقانه ای کنی سوک رو هر روز میارم خونت، یا حتی شب موقع خواب، اصلا بهش کلید می‌دم"

"اگه اون کلیدی که دستته رو گیر بیارم..با همون کلید یه کاری می‌کنم دیگه نتونی بشینی!!"

بکهیون دستش رو توی هوا تکون داد و یکم این پا و اون پا کرد. با دیدن اینکه تهیونگ دهنش باز داره باز میشه و می‌خواد داد بزنه چشم‌هاش رو بست و تند تند گفت:

"یه پسری اومده اینجا و داره نقش دوست پسر جونگکوک رو بازی می‌کنه!!"

این رو گفت و منتظر ریکشنی از تهیونگ شد اما هر چقدر صبر کرد صدایی نشنید. لای یکی از چشم‌هاش رو باز کرد که دید عصبانیت توی صورت برادرش کم کم داره پخش میشه.

"گفتی چه غلطی داره می‌کنه؟؟"

تهیونگ از لای دندون‌هاش گفت و خواست بکهیون رو کنار بزنه و داخل بره که برادرش جلوش ایستاد و کف دست‌هاش رو به حالت التماس روی هم قرار داد.

It's A Mistake ❢ VkookWhere stories live. Discover now