با سر درد بدی چشمهاش رو باز کرد و اولین چیزی که دید سقف شیری رنگی بود که با لامپهای کوچیکی تزئین شده بود.
با تمام زوری که داشت تو جاش نیم خیز شد یه دستشو برای تعادل به پایین فشار داد که حس کرد یکم فرو رفت. با تعجب به قسمتی که دستشو گذاشته بود نگاه کرد و متوجه شد تا الان روی یه تخت دراز کشیده بود، نگاه کوتاهی به سمت چپ اتاقی که توش بود انداخت و متوجه شد همه چیز به طرز زیبایی چیده شده.
با دستهاش یکم سرش رو که هنوز درد میکرد ماساژ داد و لب زد:
"نکنه که مردم؟"
"بالاخره بیدار شدی"
از ترس دستش رو روی قبلش گذاشت و به سمت منبع صدا چرخید، پوزخند مردی که سمت راستش روی یه صندلی نشسته بود باعث شد اخم ریزی کنه و به مغزش برای به خاطر اوردنش فشار بیاره.
بعد از چند لحظه چشمهاش گرد شد، پس خواب نبود.
مهمونی، گرفتار شدنش توی دستهای این مرد، سئوجون خطاب شدنش و در آخر پرت شدنش تو آب.تهیونگ بی حوصله گوشیِ توی دستش رو روی میز کنارش پرت کرد و به چشم های گیج جونگکوک خیره شد.
"نگو که به سرتم ضربه خورده و فراموشی گرفتی.. چون فراموشیم گرفته باشی همه چیو یادت میارم.."
جونگکوک بی حرف فقط بهش نگاه کرد، چی شد که به اینجا رسیده بود؟ سئوجون دقیقا کی بود؟ اون شخص که این مرد ازش میپرسید کجاست چطور؟ سوالهای زیادی داشت، اما مهم ترینش این بود که، این مردی که نشسته بود کنارش میخواست باهاش چیکار کنه؟!
"قدیما سرعت تجزیه تحلیلت بالاتر بود..این چند سال چت شده؟"
تهیونگ بعد گفتن این حرف پوزخند صداداری زد و با مسخرگی به جونگکوک نگاه کرد و ادامه داد:
"سئو جون..واقعا فکر میکنی الان لیاقت اینو داری که توی اتاق قبلی خودت..اونم روی تخت خودت باشی؟"
جونگکوک با تعجب و مکث خاصی نگاهشرو از تهیونگ گرفت و به اطراف اتاق نگاه کرد، حاظر بود قسم بخوره اولین باره که این اتاقرو میبینه، پس چطور ممکن بود اتاق قبلی خودش باشه.
دوباره به تهیونگ نگاه کرد و برای یه لحظه تونست نفرت توی نگاهشرو بخونه. لبهای خشکشرو با زبون تر کرد و بالاخره و با لکنت حرف اومد:
"آقا باور کنید اشتباهی شده م..من قسم میخورم..م من.."
تهیونگ یه دفعه از جاش بلند شد که باعث شد جونگکوک بترسه و بچسبه به تاج تخت، پسر بزرگ تر همونطور که لبخند عصبی ای روی لب داشت یکی از زانوهاشرو روی تخت گذاشت و به پسر ترسیده ای که با استرس نگاهش میکرد نزدیک شد. یه دستشرو کنار سر کوک به تاج تخت تکیه داد و با دست دیگش چونش رو محکم و دردناک گرفت.
YOU ARE READING
It's A Mistake ❢ Vkook
Fanfiction《این یه اشتباهه》 -برای بار آخر ازت میپرسم سئوجون..اون کجاست؟ +قـ..قربان فکر کنم اشتباه گرفتین..من جونگکوکم.. جئون جونگکوک.. #Vkook /\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\ +واضح نیست که همش سعی داشتم مختو بزنم؟ -آره..ولی اینم واضحه که خیلی وقته مخم ز...