✘p18✘

10.9K 1.8K 434
                                    

چانیول همه نایلون های توی دستش رو به یه طرف داد و زنگ خونه رو زد. بعد از لحظاتی در باز شد و بعد از کشیدن نفس عمیقی وارد شد.

وقتی به ورودی خونه رسید بکهیون رو با اون موهای نقره ای که به طرز جذابی شلخته بودن و چشم‌های خمار که احتمال میداد برای مریضیش باشه دید. به نظر چانیول اینکه یه آدم تو اوج مریضی انقدر میتونست سکسی باشه باور نکردنی بود.

"سلام چانیول..چرا انقدر به خودت زحمت دادی؟"

بکهیون بعد از اینکه با صدایی ضعیف این حرف رو زد نایلون هارو از دست پسر قدبلندتر گرفت و کنار رفت تا چانیول وارد بشه.

"هیچ زحمتی نبود بکهیون!"

چانیول بعد از مکث کوتاهی وارد شد و نگاهی کلی به خونه ی نسبتا بزرگ بکهیون انداخت. بعد از اون به طرف بکهیون برگشت که با صورتی داغون و خسته نایلون هارو روی اوپن آشپزخونه گذاشت:

"هنوزم حالت بده؟"

بکهیون با یه حالت خاصی که کلی براش تمرین کرده بود موهای ریخته شده روی چشم‌هاش رو به کنار روند و با دستی که روی شکمش بود آروم آروم به طرف مبل حرکت کرد:

"بهترم نگران نباش."

چانیول اخم ریزی کرد و به طرف بکهیونِ دراز کشیده روی مبل حرکت کرد و کنارش نشست. با تردید دستش رو روی شکم بکهیون گذاشت و به چشم‌هاش زل زد:

"اینجا؟"

بکهیون که نهایت تلاشش رو میکرد از برخورد دست چانیول به شکمش لبخندش گشاد نشه و نپره تو بغلش، ابروهاش رو با ناراحتی جمع کرد و سرشو تکون داد.

تو جاش تکون خورد و حالا روی مبل و روبه روی چانیول نشسته بود. به چشم‌هاش زل زد و دستش رو روی دست پسر قدبلند که روی شکمش بود گذاشت.
نگاه چانیول بین دوتا چشم‌هاش در حرکت بود و بکهیون به طور نامحسوسی خودش رو نزدیک تر کرد که یک دفعه چانیول از جاش بلند شد و به طرف آشپزخونه حرکت کرد:

"برات آبمیوه خریدم، باید بخوری چون برات خوبه."

بکهیون که ناکام مونده بود لباشو از حرص گاز گرفت و مشتشو روی مبل کوبید، مطمئن بود بالاخره صاحب اون لب‌ها میشه، مطمئن..

**

با به لرزه در اومدن گوشیش نگاهش رو از جیمین گرفت و قفل گوشیش رو باز کرد. از طرف یه شماره ی ناشناس براش پیام اومده بود و بعد خوندن پیام که شامل اطلاعات خانوادگی جنی بود ابروهاش رو بالا انداخت.

"کی بهت پیام داده؟"

با سوال جیمین که همراه با لحن‌ مشکوکی هم بود جونگکوک چشم‌هاش رو از گوشیش گرفت و به چشم‌های ریز شده‌اش داد:

"مگه فضولی؟"

جیمین از روی میز نیم خیز شد و خواست گوش جونگکوک رو توی دستش بگیره که یونگی بازوش رو گرفت و به عقب کشیدش.

It's A Mistake ❢ VkookWhere stories live. Discover now