✘p52_season2✘

10.3K 1.5K 1K
                                    

زیر نگاه تیز مرد روبه‎‌روش تقریبا داشت آب میشد. ناخودآگاه سعی می‌کرد جمع‌تر بشینه. به خاطر استرس زیادی که داشت انگار بازوش هم تیر می‌کشید و همین برای گاز گرفتن لپش از داخل کافی بود. نیم‌ نگاهی بهش انداخت اما با دیدن نگاهش دوباره سرش رو به سرعت پایین انداخت، حتی الان نمی‌دونست چطور درست نفس بکشه چه برسه به حرف زدن.

"منتظرم تا توضیحتو بشنونم جونگکوک!"

با شنیدن صدای بم نامجون، پلک‌هاش رو روی هم فشار داد و سعی کرد درست نفس بکشه تا استرسی که داشت خفه‌اش می‌کرد یکمم که شده دست از سرش برداره. خیلی حرف‌ها برای گفتن داشت اما نمی‌دونست چرا زبونش برای حرف زدن نمی‌چرخید.

"توضیحی نداری؟"

جونگکوک بالاخره جرئت کرد سرش رو بالا بیاره و با نگاهی که پر بود از خجالت، ترس، استرس و اضطراب، به چشم‌های مرد رو‌به‌روش زل بزنه.

نامجون کمی به جلو مایل شد و با فهمیدن اینکه پسر روبه‌روش قصد حرف زدن نداره چونش رو به انگشت‌های توهم حلقه شدش تکیه داد و گفت:

"می‌دونی چیزی که من بهش فکر کردم اما تهیونگ هنوز فکرش بهش نرسیده چیه؟"

چند لحظه مکث کرد و بعد ادامه داد:

"وقتی تهیونگ بهم گفت حتی حاضر شدی برای نجات سئوجون به خودت تیر بزنی اولین چیزی که به ذهنم اومد این بود که.."

پوزخندی زد.

"جئون جونگکوک از اول خیانت کاری بود که بین ما زندگی می‌کرد!"

با زدن این حرف، خون توی رگ های بدن جونگکوک خشک شد و حیرت زده چشم‌هاش روی نامجون ثابت موند.

"منطقیه مگه نه؟ سئوجونی که به راحتی از همه چیز اطلاع پیدا می‌کرد، با وجود برادر دو قلوش که اینجا بود همه چیز جور درمیاد. و با اتفاق چند روز پیش و فراری دادن سئوجون میشه با قاطعیت گفت تو یه جاسوس بودی."

جونگکوک نمی‌دونست تو اون لحظه چطور باید به آدم رو‌به‌روش بفهمونه که یه خیانت کار نیست. از هر طرف به این قضیه نگاه می‌کرد، حتی اگه خودش هم جای نامجون بود انگشت اتهام رو به طرفش می‌گرفت.

"من..من.."

"می‌دونی اگه به تهیونگی که تا الان به این احتمال فکر نکرده این نظرمو بگم چه اتفاقی میفته؟"

پسر کوچیک‌تر دیگه بیشتر از این نمی‌تونست شوکه بشه، دیگه حتی توانایی نفس کشیدن رو هم از دست داده بود؛ اگه تهیونگ اینطوری فکر می‌کرد..اگه اینطوری فکر می‌کرد..

"تهیونگ از من شکاک تره و می‌دونی که چقدر از خیانت متنفره. اگه تا الان به این قضیه فکر نکرده به خاطر اینه که دوستت داره و فکرش به اون سمت نمیره اما اگه بهش بگم همه چیز خیلی سخت میشه پس جونگکوک.."

It's A Mistake ❢ VkookDonde viven las historias. Descúbrelo ahora