✘p55✘(last part)

13.8K 1.8K 1.3K
                                    

~~~~~~~

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

~~~~~~~

کش و قوسی به بدنش داد و با باز کردن چشم‌هاش، خمیازه ای کشید. چند لحظه بعد سرجاش نشست و به اطرافِ اتاق تهیونگ نگاه کرد، پسر بزرگ‌تر نبود و جونگکوک احتمال می‌داد داره قهوه می‌خوره تا بره به کمپانی اما با دیدن ساعت چشم‌هاش به سریع ترین حالت ممکن گرد شد، خواب مونده بود!

سریع لحاف رو کنار زد و به طرف در دویید.‌ البته امیدی نداشت که تهیونگ هنوز خونه باشه اما یه چِک کردن ساده که ضرری نداشت! از پله ها پایین رفت و به سمت آشپزخونه دویید اما با دیدن تهیونگ یک دفعه سرجاش ایستاد، چرا لباس خونگی تنش بود؟!

اصلا لباس خونگی به کنار، تهیونگ داشت..پنکیک درست می‌کرد؟!!

"تهیونگ!"

بعد از اینکه با تعجب صداش زد جلوتر رفت و پسر بزرگ‌تر هم بدون اینکه به طرفش برگرده گفت:

"بالاخره بیدار شدی!"

"خدمتکارا کجان؟ بکهیون کجاست؟"

جونگکوک با همون حیرت گفت و کنارش ایستاد.

"به خدمتکارا مرخصی دادم و به چانیول زنگ زدم بیاد بکهیونو ببره، تا کی می‌خواست بمونه؟"

جمله آخر رو با لحن بامزه ای گفت که جونگکوگ خنده‌اش گرفت. بکهیون سه روز مونده بود و هر سه روز تو این خونه دعوا بود. جز روز اول که جونگکوک می‌خواست پیش بکهیون بخوابه اما تهیونگ تو اتاق مهمان گیرش آورده بود، روزهای بعد تهیونگ خیلی راحت موقع خواب دستش رو می‌گرفت و می‌بردتش تا هر دو توی اتاق خودش و روی تخت خودش بخوابن.

هر چند بکهیون هم ساکت نمیموند و تا جون داشت به در می‌کوبید و سر و صدا می‌کرد، تهیونگ هم بالاخره صبرش تموم میشد و می‌رفت بیرون و از خجالتش در میومد، این روتین هر سه روزشون بود!

"خودت چرا خونه ای؟ مگه نباید کمپانی باشی؟"

تهیونگ که حداکثر تلاشش رو می‌کرد نسوزه تو همون حین گفت:

It's A Mistake ❢ VkookWhere stories live. Discover now