✘P11✘

11.8K 1.9K 678
                                    

"جونگکوک..فقط پات به دانشگاه برسه..بیچارت میکنم بیچاره..که به چانیول خبر میدی ولی به من فقط یه پیام خشک و خالی میدی ها؟ با کونت خداحافظی کن"

جیمین همونطور با حرص به گوشیش نگاه میکرد و زیر لب غرغر میکرد که یه دفعه گوشیش از دستش کشیده شد.

"دیگه بسه موچی..انقدر حرص نخور.."

"یونگی تو وضعیتو می‌دونی و میگی حرص نخورم؟همش تقصیر توعه دیگه! اگه هر وقت که می‌خوام این پسر رو کتک بزنم جلومو نگیری اینطوری نمیشه!"

یونگی خندید و گونش رو نوازش کرد.

"فک نکنم به نفعت باشه که اذیتش کنی. باهاش خوب رفتار کن تا زمانی که در مورد رابطمون بهش بگی."

جیمین سرش رو روی میز گذاشت و چشم‌هاش رو بست.

"وای شوگا توروخدا دوباره یادم نیار..این پسره تو قرون وسطا زندگی میکنه..اصلا فکر نمیکنه دوتا پسرم میتونن عاشق هم بشن..یعنی اگه یه روزی یه پسر ببوستش..به همه شیرینی میدم.."(حالا چه مدل شیرینی ای قراره بدی؟-_-)

"خودتو اذیت نکن. مطمئن باش اونم درک میکنه به هر حال شماها دوستین!"

جیمین با بدجنسی نگاهش کرد و گفت:

"نمیدونم! شاید انقد رو مخم کار کنه که بیخیالت شم!"

یونگی هم نگاهش خبیث شد.

"اون موقع منم حاملت میکنم که نتونی بیخیال شی"

جیمین با دست جلوی دهنش رو گرفت تا خندش زیاد بلند نشه و روش رو از دوست پسرش برگردوند. بالاخره از کافه خارج شدن و وقتی ایستادن جیمین به یونگی نگاه کرد و لبخندی زد.

"خب کجا بریم؟؟"

یونگی دستی به چونش زد و ادای فکر کردن در اورد.

"این چند روز که به خاطر نبود کوک زندگی رو به هر دومون زهرمار کردی! اصلا دلم نمی‌خواد امروز ولت کنم."

جیمین لبخند شرمنده ای زد. راست میگفت، به خاطر بی خبری خودش و چانیول از کوک این چند روز حالش خوب نبود و زندگی رو به یونگی هم زهر مار کرده بود.

"اوکی..نظرت در مورد گیم کلاب چیه؟"

**

با حرفی که تهیونگ زد، تمام بدن پسر کوچیکتر یخ بست و خشک شده بهش نگاه کرد.

"مــ..منظورت چیه؟"

تهیونگ شستش رو به لب جونگکوک کشید و همینطور که بهش زل زده بود گفت:

"انقدر باهوش هستی که بفهمی من چی میگم. به دوستت هم گفتم، صبر منو امتحان نکن چون بد می‌بینی!"

جونگکوک آب دهنش رو قورت داد و خودش رو تا اونجا که تونست جا به جا کرد. از آدم رو به روش هیچ چیزی بعید نبود!

It's A Mistake ❢ VkookWhere stories live. Discover now