✘p15✘

10.5K 1.8K 587
                                    

جونگکوک با حرف ریوجین سرجاش خشک شد و نفسش برای لحظاتی برید. اصلا انتظار چنین چیزی رو نداشت و همش به این فکر می‌کرد که واقعا درست شنیده یا نه.

اونم از ریوجین خوشش میومد، ولی فقط در حد یه دوست، یه نونای مهربون! این چیزهایی که شنیده بود براش غیر قابل هضم بود و همش منتظر این بود تا دختر روبه‌روش بگه داشته شوخی می‌کرده!

"جونگکوک می‌دونم شوکه شدی، اما حرفی که دارم می‌زنم برای یکی دو روز یا یکی دو هفته نیست! از همون روزی که اومدی به رستوران تا مشغول کار بشی توجهمو جلب کرده بودی، هر چی گذشت حسمم بهت بیشتر شد و الان به جایی رسیدم که فهمیدم اگه بهت نگم خودم بیشتر آسیب می‌بینم!"

جونگکوک نمی‌دونست چی باید بگه، به معنای واقعی زبونش قفل شده بود و کلمات براش کنار هم ردیف نمی‌شدن. دستی تو موهاش کشید و سعی کرد به حرف بیاد:

"نونا..من..من نمیدونم چی باید بگم.."

"نیازی نیست چیز خاصی بگی! لطفا به خاطر این حرفم رابطمونو به هم نزن! من خیلی خجالت می‌کشیدم اما همه توانمو جمع کردم برای گفتن تا آسیب نبینم پس لطفا تو دیگه بهم آسیب نزن!"

ریوجین به جونگکوک نگاه کرد که همش سعی می‌کرد نگاهش رو ازش بدزده و آهی از سر نا امیدی کشید.

"از همین موقعیت میترسیدم..از اینکه دیگه رابطمون مثل قبل نشه..من نمیخوام توام حتما بهم حس داشته باشی جونگکوک..شاید..شاید توهم به مرور حسی مثل من پیدا کنی..خواهشا به دوتامون فرصت بده..لطفا.."

جونگکوک لب‌های خشکش رو با زبون تر کرد. دست‌هاش رو تو هم قفل کرد و به جلو متمایل شد.

"نونا تو می‌دونی من یتیمم و هیچ پولی ندارم درسته؟"

"می‌دونم"

"اینو هم می‌دونی که از کار زیاد وقت برای استراحت هم پیدا نمی‌کنم درسته؟"

ریوجین چشم‌هاش رو بست و رو هم فشارشون داد.

"میدونم جونگکوک!"

"پس اینو هم می‌دونی که من نمی‌تونم مرد ایده آلی برات باشم..به اینا فکر کردی؟"

"نه فکر نکردم، چون ارزش فکر کردن ندارن..همین که کنارت خوشحالم کافیه..همونطور که می‌دونی من برای اینکه به خانوادم بفهمونم دیگه مستقلم دارم تو اون رستوران کار میکنم و از بچگی هر چی خواستم برام فراهم بوده، پس پول برام مهم نیس..وقت هم، حتی اگه فقط آخر هفته ها باهم بیرون بریم و ببینمت برام بسه"

جونگکوک هوفی کرد و انگشت‌هاش رو توی موهاش فرو کرد. از حسش نسبت به ریوجین مطمئن بود. مطمئن بود که هیچوقت اون رو به چشم دیگه ای نگاه نکرده، اما نمی‌تونست دل دختر رو به روش رو بشکونه.

"تو برام همیشه همون نونایی! نمی‌خوام ارتباطم رو باهات قطع کنم، اصلا! اما من حسی شبیه بهت ندارم و هیچوقت هم نمی‌تونم داشته باشم، واقعا متاسفم!"

It's A Mistake ❢ VkookTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang