✘p14✘

10.9K 1.8K 586
                                    

بعد از پرسیدن طبقه ای که اتاق نامجون توش قرار داشت به طرف آسانسور رفت و بعد وارد شدنش دکمه طبقه رو زد.

با صدای زنی که اسم طبقه رو اعلام می‌کرد فهمید رسیده و با خارج شدنش از آسانسور، به طرف میز منشی حرکت کرد.

"سلام. می‌خواستم آقای کیم نامجون رو ببینم."

"وقت قبلی داشـ.."

منشی سرش رو بالا آورد و تا نگاهش به جونگکوک افتاد چشم‌هاش گرد شد و حرفش نصفه موند. بعد از چند لحظه با تته پته گفت:

"شـ..شما..شما.."

"جئون جونگکوک هستم!"

دختر خودش رو کمی جمع و جور کرد و سعی کرد به خودش مسلط باشه اما جونگکوک هنوز می‌تونست کنجکاویش رو حس کنه.

"اوه..بـ..بله آقای کیم منتظرتون هستن!"

از جاش بلند شد و همینجور با دست‌هاش به سمتی راهنمایی می‌کرد گفت:

"از این طرف لطفا!"

جونگکوک نفس عمیقی کشیدو همراهش رفت. منشی در اتاق مورد نظرش رو زد و وارد شد.

"آقای کیم مهمونتون تشریف آوردن."

دختر جوون بعد از کسب اجازه برای جونگکوک راه رو باز کرد و جونگکوک با داخل رفتن اول از همه نگاهش به تهیونگ افتاد که روی یکی از مبل ها نشسته بود.

"سلام جونگکوک.‌ اوضاع خوبه؟"

نامجون با خوش رویی گفت و جونگکوک هم با لبخند به سمت وسط اون اتاقِ بزرگ راه افتاد‌.

"سلام هیونگ. راستش بد نیست!"

روی مبل رو به روی تهیونگ نشست و پاهاش رو جمع کرد.

"بگو ببینم زندگی با تهیونگ خوش میگذره؟؟"

قبل این ک جواب بده تهیونگ رو به نامجون با بی حوصلگی گفت:

"خودت چی فکر میکنی هیونگ؟"

نامجون هم لبخندی زد و به جونگکوک نگاه کرد.

"افتضاحه مگه نه؟"

جونگکوک خندید و سرش رو تکون داد.

"تهیونگ عاشق تنهاییه..پس امیدوارم با وجود تو توی خونش..اخر همه این ماجراها یکیتون کشته نشه.."

جونگکوک و تهیونگ هر دو خندیدن که در یک دفعه باز شد.

"نامجون بیا یه نگاه به این برگه ها بند..اوه مهمون داری؟"

تهیونگ سری از روی تاسف تکون داد و دستش رو زیر چونش گذاشت.

"جین هیونگ مطمئنم بکهیون این عادت در نزدن رو از تو یاد گرفته!"

"ساکت شو بچه ی بی تربیت..نامجون چی یاد این برادرت دادی؟"

نامجون خندید و قبل این که چیزی بگه جین صداش بلند شد:

It's A Mistake ❢ VkookWo Geschichten leben. Entdecke jetzt