بعد از پرسیدن طبقه ای که اتاق نامجون توش قرار داشت به طرف آسانسور رفت و بعد وارد شدنش دکمه طبقه رو زد.
با صدای زنی که اسم طبقه رو اعلام میکرد فهمید رسیده و با خارج شدنش از آسانسور، به طرف میز منشی حرکت کرد.
"سلام. میخواستم آقای کیم نامجون رو ببینم."
"وقت قبلی داشـ.."
منشی سرش رو بالا آورد و تا نگاهش به جونگکوک افتاد چشمهاش گرد شد و حرفش نصفه موند. بعد از چند لحظه با تته پته گفت:
"شـ..شما..شما.."
"جئون جونگکوک هستم!"
دختر خودش رو کمی جمع و جور کرد و سعی کرد به خودش مسلط باشه اما جونگکوک هنوز میتونست کنجکاویش رو حس کنه.
"اوه..بـ..بله آقای کیم منتظرتون هستن!"
از جاش بلند شد و همینجور با دستهاش به سمتی راهنمایی میکرد گفت:
"از این طرف لطفا!"
جونگکوک نفس عمیقی کشیدو همراهش رفت. منشی در اتاق مورد نظرش رو زد و وارد شد.
"آقای کیم مهمونتون تشریف آوردن."
دختر جوون بعد از کسب اجازه برای جونگکوک راه رو باز کرد و جونگکوک با داخل رفتن اول از همه نگاهش به تهیونگ افتاد که روی یکی از مبل ها نشسته بود.
"سلام جونگکوک. اوضاع خوبه؟"
نامجون با خوش رویی گفت و جونگکوک هم با لبخند به سمت وسط اون اتاقِ بزرگ راه افتاد.
"سلام هیونگ. راستش بد نیست!"
روی مبل رو به روی تهیونگ نشست و پاهاش رو جمع کرد.
"بگو ببینم زندگی با تهیونگ خوش میگذره؟؟"
قبل این ک جواب بده تهیونگ رو به نامجون با بی حوصلگی گفت:
"خودت چی فکر میکنی هیونگ؟"
نامجون هم لبخندی زد و به جونگکوک نگاه کرد.
"افتضاحه مگه نه؟"
جونگکوک خندید و سرش رو تکون داد.
"تهیونگ عاشق تنهاییه..پس امیدوارم با وجود تو توی خونش..اخر همه این ماجراها یکیتون کشته نشه.."
جونگکوک و تهیونگ هر دو خندیدن که در یک دفعه باز شد.
"نامجون بیا یه نگاه به این برگه ها بند..اوه مهمون داری؟"
تهیونگ سری از روی تاسف تکون داد و دستش رو زیر چونش گذاشت.
"جین هیونگ مطمئنم بکهیون این عادت در نزدن رو از تو یاد گرفته!"
"ساکت شو بچه ی بی تربیت..نامجون چی یاد این برادرت دادی؟"
نامجون خندید و قبل این که چیزی بگه جین صداش بلند شد:
STAI LEGGENDO
It's A Mistake ❢ Vkook
Fanfiction《این یه اشتباهه》 -برای بار آخر ازت میپرسم سئوجون..اون کجاست؟ +قـ..قربان فکر کنم اشتباه گرفتین..من جونگکوکم.. جئون جونگکوک.. #Vkook /\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\/\ +واضح نیست که همش سعی داشتم مختو بزنم؟ -آره..ولی اینم واضحه که خیلی وقته مخم ز...