✘p53_season2✘

10.2K 1.5K 1.1K
                                    

با نفس عمیقی وارد کمپانی شد و سعی کرد آرامش خودش رو حفظ کنه. فضای کمپانی زیاد تغییر نکرده بود و همین باعث میشد تا یاد خاطراتی بیفته که با دو سال کار کردنش توی این فضا براش درست شده بودن. کارمندهای قدیمی ای که یه روز باهاشون بگو و بخند داشت هم همه جا دیده میشدن و سئوجون نهایت تلاشش رو می‌کرد تا باهاشون چشم تو چشم نشه.

قدم‌هاش رو تندتر کرد و وارد آسانسور شد؛ کم کم داشت بهش حس خفگی دست میداد. سریع دکمه طبقه آخر رو زد تا کسی وارد نشه اما قبل از اینکه در آسانسور بسته بشه، دختری با گذاشتن دست‌هاش بینش، نگهش داشت و وارد شد که سئوجون با نگاه کلی ای که بهش انداخت متوجه شد کارمند قدیمی ای نیست و هوف آرومی از سر آسودگی کشید.

اون دختر هم بی اطلاع از اینکه این آسانسور قراره به همون طبقه ای که می‌خواد بره، دکمه طبقه آخر رو زد و سرش رو بالا آورد تا نیم نگاهی به فرد دیگه‌ی توی آسانسور بندازه. اما دیدن چهرش همزمان شد با گرد شدن تدریجی چشم‌هاش و افتادن پرونده توی دستش روی زمین.

"جـ..جونگکوک!"

با اسمی که به زبون آورد سئوجون تونست به یادش بیاره و خودش هم کمی مکث کرد، چرا یادش رفته بود؟ این دختر شین ریوجین بود، همکار و دوستِ عزیزِ جونگکوک!

"تو..تو برگشتی!!"

ریوجین با بغض آشکاری گفت و قبل ازاینکه سئوجون بتونه عکس العملی نشون بده دست هاش رو دورش گذاشت و محکم بغلش کرد.

"تو برگشتی جونگکوک باورم نمیشه تو بالاخره اومدی!"

صداش می‌لرزید و هر لحظه حلقه دست‌هاش تنگ‌تر میشد اما سئوجون حیرت زده تر از اونی بود که بتونه حرکتی بکنه یا حرفی بزنه. آسانسور بالاخره به طبقه آخر رسید و سئوجون سعی کرد تا به نرمی دست های دختر توی بغلش رو از دور خودش باز کنه.

"ریوجین شی..لطفا.."

ریوجین که از نوع صدا زدنش تعجب کرده بود عقب کشید و با چشم‌های براقی که ناشی از جمع شدن اشک توشون بود بهش نگاه کرد. سئوجون خم شد و با گرفتن پرونده از روی زمین دستش رو پشت کمر ریوجین، بدون اینکه برخوردی به بدنش داشته باشه گذاشت تا به بیرون همراهیش کنه.

وقتی از آسانسور بیرون رفتن پرونده رو با لبخند به دستش داد و دختر رو‌به‌روش هم که هنوز توی شوک بود بدون اینکه حواسش باشه ازش گرفت.

"فکر کنم اشتباه گرفتین."

"نکنه..نکنه تو.."

اما حرفش هنوز تموم نشده بود که هینی کشید و با چشم‌های گرد شده ای که مستقیما به سئوجون نگاه می‌کردن، دستش رو جلوی دهن خودش گذاشت.

سئوجون که کم کم داشت نگران میشد دستش رو به طرفش دراز کرد.

"حالتون.."

It's A Mistake ❢ VkookDonde viven las historias. Descúbrelo ahora