چشمهایم را میبندم،
زمان را متوقف میکنم،
مسافت ها رو از بین میبرم،
و تو را تا ابد در آغوش میگیرم
دلم برای آغوش گرمت تنگ است
***
كتاب هارو ورق ميزد و نكته هاي جديد رو توي دفترچه كوچيكي كه هميشه همراهش بود ياد داشت ميكرد، علاقه زيادي به خوندن تجربيات ديگران داشت و عاشق بالا و پايين كردن مقدار دارو ها.
اما با نشستن كسي روبه روش حواسش پرت شد و سرش رو بالا أورد،
لبخندي به پسر خسته روبه روش زد: چرا باز برگشتي؟؟
كاي در جوابش لبخند شيريني زد
_فكر و خيال توي سرم زياد بود، اگه برميگشتم خونه ديوونه ميشدم، كتابخونه جاي بهتري براي پرت كردن حواسمه.
كيونگسو نگاهي به دور و اطرافش انداخت، كمتر كسي توي سالن بود و اكثر افراد كارگرهايي بودن كه براي بازسازي دوباره بعد از تخريب چند وقت پيش كار ميكردن.
+ سرو وصدا اينجا اونقدر هم براي تمركز كردن مناسب نيست.
_بهتر...هرچي شلوغ تر فكر و خيال كمتر.
كيونگسو خنديد
+ حالا از چي فرار ميكني؟
كاي سكوت كرد و كيونگسو نگاهش رو دزديد، سوال مسخره أي پرسيده بود.
_به خاطر اتفاقي كه بين چانيول و بكهيون افتاده ناراحتي؟
كمي سرش رو خم كرد و نگاه كيونگسو رو گير انداخت،
+ چي راجبم فكر ميكني كيونگسو؟
اينبار به جاي گرفتن نگاهش توي چشم هاش خيره شد،
_ميترسي از اينكه اونا باهم باشن.
كاي خنديد و سرش رو پايين انداخت.
+ فكر ميكني دوسش دارم؟
صادقانه گفت
_ اره...
+ درست فكر ميكني...دوسش دارم.
كيونگسو خودكارش رو پايين گذاشت و دست هاشو توي هم قفل كرد
+ ولي عاشقش نيستم...هيچوقت نبودم، چانيول برام خيلي مهمه ، اونقدر كه حاضرم برلش هركاري بكنم، ولي عاشقش نيستم.
صداش ضعيف شده بود
_چرا؟
سكوت كرد، اما لبخند زد و عميق به چشم هاي كيونگسو خيره شد، ميخواست حرف هاشو از توي چشم هاش انتقال بده،
انتظار داشت كيونگسو نگاهش رو بگيره درست مثل چند لحظه پيش اما اون چشم هاي درشت و سياه متقابلا بهش خيره شد.
YOU ARE READING
£; Retaliation ;£
Fanfictionنام: تلافي ژانر: رمنس_درام_اسمات کاپل:چانبك_كايسو_چانكاي وضعيت: تمام شده نويسنده:Mary خلاصه فیک✍: قانون عجيبي ست من تو را دوست دارم،تو ديگري را و ديگري ديگري را...واينگونه است كه همه تنهاييم! رابطه چانيول و كاي با تمام ناهمواري هاش به خوبي پيش ميرف...