Part53(END)

1.5K 334 152
                                    



انگشت‌های بیشتری می‌خواهم

تا با همه‌ی آنها به تو اشاره کنم

و فریاد برآورم:

این محبوبِ من است!

                                     ***

وسائل رو توي راهرو ورودي گذاشت و جلوتر رفت تا اتاقشون رو بررسي كنه...

_خيلي خوشگله...

چانيول از پشت به بكهيون كه مشغول تماشاي ساحل از پشت پنجره بود چسبيد.

+تو؟

بكهيون خنديد: ساحل رو ميگم...

+ ميخواي بريم از نزديك ببيني؟

_اره تو چي، ميخواي؟

+ تورو؟

_عههه

توي بغل چانيول چرخيد و سرش رو توي سينش قايم كرد

_اذيتم نكن

چانيول خنديد و حلقه دست هاش رو محكم تر كرد

+ جديدا بيشتر خجالت ميكشي، اون بكهيون سركش كجا رفته؟

صورتش رو كمي بالا أورد

_شايد جديدا داره باورم ميشه تو واقعا مال مني...تازه دارم ميفهمم رسيدن به تو يعني چي.

خم شد تا لب هاي شيرين بكهيون رو ميون لب هاش بگيره، هنوزم بعد مدت ها دلش با لمس لب هاش ميلرزيد، كم نميشد از لذتش بلكه هر ثانيه و هر لحظه بيشتر ميشد

بوسه اخري كه روي لب بالايي بكهيون گذاشت كمي طولاني تر شد و بعد  اروم عقب كشيد

نفس نفس زدن هاي قشنگش قلبش رو ذوب ميكرد

+ چجوري اينقدر قشنگي؟

چيني به صورتش داد و خنديد

_واي بسه چانيول دارم خسته ميشم از اين همه شيرين بازيات

گونه نرمش رو ميون دوتا انگشت هاش گرفت و كشيدش

+ من برعكس تو هر روز دلم ميخواد بيشتر باهات حرفاي عاشقانه بزنم، بكهيون حتي نميتوني تصورش رو بكني كه چقدر عاشقتم... اونقدر زياد كه از ترس از دست دادنت شبا خوابم نميبره.

_نترس ديوونه، من مال توعم

لب هاشون دوباره همديگه رو پيدا كردن و اينبار راه هاي بيشتري براي پيمودن داشتن...

بوسه هاي ارومش از گونه و گوش بكهيون عبور كرد تا به گردنش برسه

_بقيه توي راهن...بيا بزاريمش براي شب

چانيول بي اهميت به حرف بكهيون به طرف تخت كشيدش و قبل از اينكه خودش روش خيمه بزنه پيراهن ساحلي توي تنش رو در أورد

+ سريع انجامش ميدم.

بكهيون كمي مردد نگاهش كرد اما وقتي خواسته چشم هاي چانيول رو ديد دست به كمربند چانيول انداخت تا توي باز كردن كمكش كنه.

£; Retaliation ;£ Where stories live. Discover now