"دوستت دارم"
و این رازیست
که با خود به گور میبرم...!
***
_هعي كيونگسو چه خبرا؟؟
+ خبر خاصي نيست...بيشتر درگير كاراي عروسيم.
صداي خنده دلنشيني توي اتاق پيچيد
_ مگه تو دامادي؟؟ دلم ميخواست باشم تا حسابي هيونگو بزارم سر كار.
+ بعدش حسابي كتك ميخوردي، همون بهتر كه نيستي... اوضاعت چطوره؟؟
_ يه چيزي بيشتر از عالي، باورت نميشه چقدر طرحامون داره خوب پيش ميره، سهون ميگه اگه توي اين مدت كه هستيم وقت نكرديم اونقدر كه بايد روي ازمايشاتمون كار كنيم حتما روي تمديد مهلت فكر ميكنيم.
+ پس حسابي بهت خوش ميگذره؟
كيونگسو سرش رو بالا أورد و نگاهش رو به پسري كه روي صندلي مقابلش با سري افتاده نشسته بود وبا انگشت هاش بازي ميكرد، داد
_ خوش گذروني كه نيومدم ولي همين چند وقت پيش با سهون كمي توي شهر چرخيدم و خوب بايد بگم عالي بود.
+ پسر خوبيه مگه نه؟؟
بكهيون دوباره خنديد
_ اره هست...
+ اين يعني....؟
_ نه كاراگاه دو بين ما چيزي نيست يعني حداقل از طرف من نيست.
+ اوووو... پس از طرف سهون هست.
صداي بكهيون كمي ضعيف تر شد
_اره و خوب من گفتم امادگيش رو ندارم.
+ بايد بهش يه فرصت بدي.
اينبار صداش در حد زمزمه بود
+ ميدونم... شايد يه مدت ديگه.
كيونگسو اينبار به پسر روبه روش خيره شد اما هنوز به حرف زدنش ادامه داد
_ خيلي خوبه... بيشتر از اين وقتت رو نميگيرم منم بايد برم.
دوباره صداي پر انرژي بكهيون بلند شد
+ مهموني بهت خوش بگذره پسر از طرف منم به هيونگ تبريك بگو، فعلا رفيق.
و صداي بوق هاي ممتد توي اتاق پيچيد.
كيونگسو گوشي رو قطع كرد و به صندليش تكيه داد، ميتونست لرزش هاي خفيفش رو ببينه.
_ خوب... اينم از خواهشت، حالا ميرسيم به قول تو، بايد دليل همه چيزو بهم بگي چانيول.
چانيول نگاهش رو اروم بالا أورد و چشم هاي بي روحش رو به كيونگسو نشون داد.
+ دوسش دارم.
كيونگسو نيشخند زد: مسخره نباش چانيول واقعيت رو بهم بگو.
YOU ARE READING
£; Retaliation ;£
Fanfictionنام: تلافي ژانر: رمنس_درام_اسمات کاپل:چانبك_كايسو_چانكاي وضعيت: تمام شده نويسنده:Mary خلاصه فیک✍: قانون عجيبي ست من تو را دوست دارم،تو ديگري را و ديگري ديگري را...واينگونه است كه همه تنهاييم! رابطه چانيول و كاي با تمام ناهمواري هاش به خوبي پيش ميرف...