سرنوشت... واژه اشنا اما غريبي كه ذهن هر كس رو به نوعي درگير خودش ميكنه...
همه انسان ها سرنوشت رو باور دارن حتي اون فردي كه ادعا ميكنه باورش نداره...
ادم ها فقط برداشت هاي متفاوتي از اين كلمه دارن،
اين برداشت ها به چند دسته تقسيم ميشه...
گروه اول كسايي هستن كه باور دارن سرنوشت هر كس قبل از تولدش نوشته شده و هيچ كس توانايي تغيير دادنش رو نداره،
پس فقط بايد سكوت كنه و سرنوشت خودش رو چه خوب چه بد بپذيره...،
گروه دوم رو ادم هايي تشكيل ميدن كه باور دارن توي زندگي تنها كسي كه ميتونه مشخص كننده اينده باشه خودشونن هيچ چيز و هيچ كس نميتونه اينده رو براشون تعيين كنه....
اما يه سري ادم ها هم هستن كه بين اين دو دسته قرار ميگيرن،
اين ادم ها باور دارن سرنوشتي براي هر فرد وجود داره اما انسان ها با هر تصميمي كه توي زندگيشون ميگيرن اونو تغيير ميدن،
اين ادم ها خيلي به تصميم گيري هاشون اهميت ميدن و اشتباهات خودشون رو قبول ميكنن
اما باور هم دارن يه سري اتفاقات خارج از كنترل خودشونه و دست تقدير و سرنوشت دخالت هايي رو توي زندگيشون داره...
اينكه سرنوشت نوشتنيه يا ساختني؟؟؟
كي يا چي اونو مينويسه؟؟؟
و يا از كجا به وجود مياد؟؟
براي كسي مهم نيست...
چون پيدا كردن جواب اين سوالات خسته كنندس و انسان ها اصلا به چيز هاي خسته كننده اهميت نميدن و راحت از كنارش ميگذرن.
شايد براتون سوال شده باشه من كيم كه دارم راجب اين چيز ها باهاتون حرف ميزنم، بهتون ميگم...
اما اجازه بديد قبلش يه سوال ازتون بپرسم،
هر كسي بر اساس اعتقادات خودش نويسنده تقدير و سرنوشت رو قبول داره مثلا: فرشته ها، كائنات،خدا، خورشيد، اجرام و نور هاي اسماني، ماه، ستاره ها، افسانه ها و خيلي چيز هاي ديگه....
شما كدوم رو قبول داريد؟؟
حالا كه جواب سوالم رو دادي منم جوابتون رو ميدم...
من همونيم كه الان توي ذهنت اومد...همون كسي كه از نظر تو سرنوشت رو مينويسه، ماهيت وجوديم به تصور تو برميگرده...
اما حالا كه اينجايي بزار يه حقيقتي رو بهت بگم، من سرنوشت رو قبل از تولد انسان ها نمينويسم....
من فقط تلافي ميكنم...
تلافي اعمال و كار هايي كه انجام ميدن...
اينكه اعمالشون مثبت باشه يا منفي انتخاب خودشونه...
داشتن اين حق انتخاب معجزه نيست؟؟
YOU ARE READING
£; Retaliation ;£
Fanfictionنام: تلافي ژانر: رمنس_درام_اسمات کاپل:چانبك_كايسو_چانكاي وضعيت: تمام شده نويسنده:Mary خلاصه فیک✍: قانون عجيبي ست من تو را دوست دارم،تو ديگري را و ديگري ديگري را...واينگونه است كه همه تنهاييم! رابطه چانيول و كاي با تمام ناهمواري هاش به خوبي پيش ميرف...