Part 25

1.3K 329 236
                                    

گفته بودم فراموش كردنت زمان ميخواهد

اشتباه كردم

زمان نميخواست

دل ميخواست

كه ان هم پيش تو بود

                                           ***

خودكارش رو توي جيبش گذاشت و اخرين پرونده رو تحويل پرستار داد

_دكتر چويي توي اتاقشون هستن؟

+ بله امروز عملي نداشتن.

برگه گزارشش رو برداشت و به طرف اتاق شيوون به راه افتاد، گزارش ماهانش رو تموم كرده بود و به امضاي شيوون احتياج داشت.

ضربه ارومي به در زد و بعد از گرفتن اجازه وارد شد.

شيوون پشت ميزش نشسته بود و مثل هميشه سرش گرم پرونده هاش بود اما مردي كه مشغول قدم زدن توي اتاق بود توجه چانيول رو جلب كرد.

_چيزي شده پارك؟

چانيول نگاهش رو به شيوون داد

+ گزارشم رو اوردم تا امضاش كنيد.

شيوون نيم نگاهي به مرد كه هنوزم كلافه قدم ميزد و گاهي از حرص موهاي بلندش رو چنگ ميزد انداخت و دوباره به طرف چانيول برگشت

_بيارش اينجا.

چانيول وارد شد و در اتاق رو پشت سرش بست و تلاش كرد به نفر سوم توجه نكنه اما هنوز برگه رو به دست  دراز شده شيوون نرسيده بود كه فرياد مرد بلند شد.

_ هرچقدر هم كه انكارش كني باور نميكنم شيوون بهم بگو كجاست؟

شيوون برگه رو از دست چانيول بيرون كشيد و مشغول خوندنش شد

+ اون ديگه مشكل من نيست كه باور ميكني يا نه، دارم ميگم از اول هفته نديدمش تو از ديروز ميپرسي؟؟

مرد عصباني به طرف ميز اومد و چانيول ناخواسته خودش رو عقب كشيد

_ به تو ميگه، ميدونم كه ميگه...باشه نگو كجاست فقط بهم بگو حالش خوبه يا نه دارم ديوونه ميشم شيوون.

خونسردي كه شيوون داشت چانيول رو متعجب كرد، با اينكه نميدوست جريان چيه اما ميتونست حدس بزنه كه جواب سوال مرد پيش سرپرستشه.

+ قبلا ميگفت اما از وقتي طرف تورو گرفتم ديگه حتي بهم سر نميزنه، نميدونم چجوري ثابتش كنم ولي باور كن نميدونم كجاست، به نظرم تو هم نگران نباش هرجا رفته باشه برميگرده تو كه ميشناسيش.

مرد كلافه خودشو روي صندلي انداخت و با دست هاش چشم هاش رو پوشوند

_نه نميشناسم، عوض شده...از وقتي برگشتم عوض شده ديگه حتي نوع نگاهش بهم فرق كرده، تو حال ديروزش رو نديدي براي همين بهم حق نميدي نگران باشم...اونطور كه اون رفت ديگه برنميگرده،حتي اگر هم برگرده ديگه هيچول من نيست.

£; Retaliation ;£ Where stories live. Discover now