Part 6

1.2K 375 82
                                    

وقتی عاشقی خودت رو تسلیمش میکنی تا دوباره متولد بشی و جونی تازه بین شریان های بدنت جریان پیدا کنه...
اما اون روزی که این جون تازه پر بکشه و مثل روح از بدنت خارج بشه... میفهمی عشق یعنی جان باختن و سکوت کردن...

                                               ***
توي رستوران مورد علاقه چانيول نشسته بودن،
چانيول با پاستاش بازي ميكرد و از بين هر ده تا تيكه ماكاروني يكيش رو توي دهنش ميزاشت،

كاي هم دست كمي ازش نداشت، مرغ كنتاكي مورد علاقش امكان اينو نداشت كه سرد تر از اين بشه و كاي فقط با سيب زميني هاي كنارش بازي ميكرد،

منتها تفاوتي كه با چانيول داشت اين بود كه نگاهش به جاي ظرف غذاش محو چهره ي غمگين چانيول بود،

دل تنگش بود، توي اين يك هفته سختي كشيد اما نميخواست با چانيول حرف بزنه، به دليل كه حتي خودش هم نميدونست چيه...

ته دلش يه ترسي از وابستگي بيش از حدش به چانيول داشت، خودش خوب ميدونست تا چه اندازه به چانيول وابسته شده اما دلش اينو نميخواست،

اما هميشه از خودش ميپرسيد چرا بايد از وابسته شدن به دوست پسرش بترسه؟

چي مانعش ميشد؟؟

اونقدر توي اين زماني كه از هم دور بودن راجب رابطشون فكر كرده بود كه ديگه نميدونست چي درسته و چي غلط،...

چانيول رو دوست داشت، ميخواست كنارش بمونه، اما داشت از حس بدي كه نميتونه عشق چانيول رو بهش برگردونه ميمرد،

چجوري؟؟ تا كي ميخواست تحمل كنه؟؟

چانيول خوب بود، خيلي بيشتر از اون چيزي كه كاي لياقتش رو داشت، مشكل همينجا بود، كاش اينقدر خوب نبود،

اونوقت كاي ميتونست بدون عذاب وجدان باهاش بمونه،
ولي الان فقط حس ميكرد داره در حقش ظلم ميكنه،

چان لياقت اينو داشت كسي كنارش باشه كه با تمام وجودش دوستش داشته باشه و هر ثانيه بهش عشق بده،

رفتار هاي ظاهري كاي نميتونست جبران كننده باشه.

چانيول سرش رو بالا اورد و نگاه خيره كاي رو روي خودش ديد، لبخند كوچيكي زد: چرا اينجوري نگام ميكني؟.

كاي نفس عميقي كشيد: يه روز يه جايي خوندم كه پرسيده بود اگه حق انتخاب داشته باشي بين كسي كه دوست داره و كسي كه دوسش داري يكي رو انتخاب كني كدومو انتخاب ميكني؟

من بدون معطلي گفتم خوب معلومه كسي كه دوسم داره،

با خودم فكر كردم تحمل اينكه كسي رو دوست داشته باشم كه دوسم نداره، ندارم

هميشه مجبورم ميكنه براي داشتنش التماس كنم، بايد به خاطر اينكه نظرش رو جلب كنم خودمو عوض كنم،

£; Retaliation ;£ Where stories live. Discover now