تو آمدی، ماندی. . .کاشتی دانهیِ عشق را در وجودم!
جَوانه زد آن دانه، گُل شد ریشه کرد در من
در منی ک تو پرورشش دادی
***
_چانيول؟
با دستي كه روي بازوش قرار گرفت از دنياي تصورات بيرون كشيده شد،
حالا اون مرد مسير باقي مونده بينشون رو به صفر رسوند بود.
بازوش رو عقب كشيد و نيم نگاهي به زني كه كنارش ايستاده بود انداخت.
+ ما همو ميشناسيم؟
چشم هاي اشناي مرد مقابلش هم رنگي از شك گرفت: تو كي هستي؟
چانيول چشم هاشو چرخوند به طرف ميز گوشه سالن رفت و باكس گل رو روش گذاشت.
چانيول: يه بار كه گفتم، نشنيدين، اومدم دوست پسرم رو ببينم.
پدر بكهيون با خشم به طرف چانيول رفت كه بازوش گرفته شد.
هيمي به بازوش چنگ انداخت و با التماس به چشم هاش نگاه كرد، انگار همون نگاه كافي بود كه خشم نشسته توي وجودش بخوابه.
هيمي به طرف چانيول كه با نيشخند نگاهشون ميكرد برگشت
_تو چانيولي درسته؟ پارك چانيول؟
شونه أي بالا انداخت و دست هاشو توي جيب شلوارش فرو برد.
+ اره هستم...كه چي؟
دلش لرزيد از شوكه شدن هر دو نفر روبه روش، حسي شبيه لذت زير پوستش دويد.
بايد خيلي زودتر اينجا ميبود.
شايد حتي ديدن اشك هايي كه روي صورت زن بي وقفه ميريخت هم باعث نشد ذره أي از إحساس خوبش كم بشه.
_تو...
+ نميدونستم دونستن اسمم انقدر خوشحالتون ميكنه، خوب...ميشه بگين دوست پسرم كجاست؟
تكرار اين حرف انگار دوباره اقاي بيون رو از شوك در أورد: راجب چي حرف ميزني؟
هيمي با صداي لرزون قدمي به چانيول نزديك تر شد: تو چجوري اينجارو پيدا كردي؟
چشم هاشو توي حدقه چرخوند: همون اول هم گفتم براي ديدن پسرتون اينجام خانوم پس معلومه كه ادرس رو كي بهم داده؟ دقيقا كجاش نا مفهمومه، اينكه چجوري ادرس رو پيدا كردم يا اينكه چجوري پسرتون رو ميشناسم؟
لب هاش بيشتر از اين كش نميومد تا نيشخندش رو نشون بده، ميديد كه با تأكيد روي كلمه پسر چطور صورت زن مقابلش قرمز ميشه، دلش ميسوخت؟ أصلا...
بيون بازوي هيمي رو گرفت و عقب كشيدش: حرف حسابت چيه؟
همونطور كه نگاهش خيره به دست نشسته روي بازوي زن بود گفت.
YOU ARE READING
£; Retaliation ;£
Fanfictionنام: تلافي ژانر: رمنس_درام_اسمات کاپل:چانبك_كايسو_چانكاي وضعيت: تمام شده نويسنده:Mary خلاصه فیک✍: قانون عجيبي ست من تو را دوست دارم،تو ديگري را و ديگري ديگري را...واينگونه است كه همه تنهاييم! رابطه چانيول و كاي با تمام ناهمواري هاش به خوبي پيش ميرف...