Part48

1K 292 60
                                    





از من

در مقابلِ زندگی دفاع کن؛

وقتی بی‌رحمانه سخت میشود

و لازم است کسی حالم را بپرسد

حرفم را بفهمد؛

و بگوید: "من کنارت هستم، دقیقا همین من که کنارت نیستم، کنارت هستم "



                                       ***



_كيونگ....

توي محوطه بيمارستان به طرف كافه تريا ميرفت كه با صداي اشنا ايستاد.

متوجه شد چند نفر اطرافش هم به طرف صداي بلند برگشتن.

ايستاد و به طرفش چرخيد

كاي رو ميديد كه با سرعت زيادي در حالي كه دستش رو توي هوا تكون ميده به طرفش مياد.

دست هاشو توي جيب روپوشش فرو برد و منتظر موند تا كاي بهش برسه

با رسيدن بهش دست هاش رو به زانوهاش گرفت و خم شد تا به ريه هاش كمك كنه اكسيژن بيشتري بگيره.

كيونگسو لبخند زد و پشتش رو اروم ماساژ داد

+ چرا اينقدر عجله ميكني فرار كه نميكنم.

كاي ايستاد و لبخندي دندون نما زد

_اخه نميدوني چي شده كه...هيچول هيونگ گفت مقالم رو براي كنفرانس أمريكا فرستاده و پذيرفته شده.

چشم هاش درشت ترشد و لبخند بزرگي روي صورتش نشست

+ جدي ميگي؟ اين خيلي عاليه بايد منو به خاطرش به شام دعوت كني.

_حتما، همين امشب...

كيونگسو با خنده موهاش رو بهم ريخت

+ امشب شيفت داري دكتر كيم ساعت پنج صبح توي خونه منتظرتم.

انگار سوزني به بدنش فرو رفت و تمام انرژيش رو گرفت.

لب هاش اويزون شد

_چرا بايد امشب شيفت بمونم، بايد به خاطر اين اتفاق خوب منو بفرستن خونه.

گرسنگي بهش فشار أورد پس تصميم گرفت بيشتر از اين صبر نكنه و بي توجه به كاي دوباره راهي كه متوقف كرده بود رو از سر گرفت.

_كيونگي كجا ميري؟

+ گرسنمه، تايم ناهار هم داره تموم ميشه تو نميخواي چيزي بخوري؟

كاي هم دنبالش راه افتاد

_پس تكليف جشن گرفتن براي من چي ميشه؟ نميخواي كمكم كني ؟

+ چرا ميتونم كمكت كنم.

كاي جلوش دويد و راهش رو سد كرد

_جدي چجوري؟

+امشب به جاي تو شيفت ميمونم تو هم برو براي خودت جشن بگير.

كاي رو دور زد و به راهش ادامه داد و به لب هاي دوباره اويزونش خنديد.

£; Retaliation ;£ Where stories live. Discover now