Part 51

972 267 45
                                    

برای عاشق شدن

نباید یک شخصیت متفاوت را دوست داشت ،

برای عاشق شدن باید یک شخصیت عادی را متفاوت دوست داشت ...!

***

_ميبيني كه جواب تستش هم خوبه ديگه نگرانيت براي چيه؟

بكهيون به برگه هاي جلوش خيره بود

+ نميدونم سونبه...حس ميكنم بايد بيشتر تحت نظر باشه

شيوون پرونده چانيول رو برداشت و دوباره نگاهش كرد

_من اينطور فكر نميكنم، براي مرخص شدن امادست و از طرفي مراقبت هاي تو هم توي خونه كمتر از مراقبت بيمارستان قطعا نيست، خونه باشه حس خودش هم بهتره

سرش رو اروم تكون داد

+ باشه...فقط اگه امكانش هست من يك هفته...

در با دو ضربه به صدا در اومد و بعد از اجازه شيوون پرستار داخل شد

_دكتر بيون، پدرتون اينجاست، ميخواستن براي ملاقات دكتر پارك برن اما چون گفته بوديد اجازه ملاقات به كسي ندم خواستم اول بهتون خبر بدم

بكهيون متعجب ايستاد

+ پدر من؟

_اينطور گفتن...

بكهيون به شيوون نگاه كرد

شيوون: برو ببين چه خبره، يك هفته هم برات مرخصي رد ميكنم از فردا، چانيول رو هم امروز ميتوني ببري

بكهيون به سرعت تعظيم كرد و از اتاق بيرون رفت

+تنها بود؟

_يه خانومي هم همراهشون بودن

بكهيون كوتاه تشكر كرد و به طرف اتاق چانيول دويد

از دور هم ميتونست ببينه دو نفر روي نيمكت انتظار گوشه راهرو نشسته بودن

قدم هاش رو شل كرد

+ شما اينجا چيكار ميكنيد؟

هيمي با ديدن بكهيون ايستاد: ميخوام ببينمش بكهيون، توي اين چند روز كه بهوش اومده بهم اجازه ندادي بيام ولي ديگه نميتونستم صبر كنم

بكهيون كلافه نگاهي به پدرش انداخت

+ ما باهم حرف زده بوديم، ميدوني كه اون نميخواد ببينتت

بيون دست به سينه به پشتي صندلي تكيه داد

_اين قدر نشناسي اونو ميرسونه، نكنه يادش رفته با كمك كي زندس؟

هيمي دستي به شونه بيون كشيد

هيمي: لطفا...ماكه نميخوايم باهاش دعوا كنيم

بكهيون: من بدهيت رو برميگردونم، اما اجازه نميدم كاري كه دوست نداره رو فقط به خاطر پول انجام بده

£; Retaliation ;£ Where stories live. Discover now