برای عاشق شدن
نباید یک شخصیت متفاوت را دوست داشت ،
برای عاشق شدن باید یک شخصیت عادی را متفاوت دوست داشت ...!
***
_ميبيني كه جواب تستش هم خوبه ديگه نگرانيت براي چيه؟
بكهيون به برگه هاي جلوش خيره بود
+ نميدونم سونبه...حس ميكنم بايد بيشتر تحت نظر باشه
شيوون پرونده چانيول رو برداشت و دوباره نگاهش كرد
_من اينطور فكر نميكنم، براي مرخص شدن امادست و از طرفي مراقبت هاي تو هم توي خونه كمتر از مراقبت بيمارستان قطعا نيست، خونه باشه حس خودش هم بهتره
سرش رو اروم تكون داد
+ باشه...فقط اگه امكانش هست من يك هفته...
در با دو ضربه به صدا در اومد و بعد از اجازه شيوون پرستار داخل شد
_دكتر بيون، پدرتون اينجاست، ميخواستن براي ملاقات دكتر پارك برن اما چون گفته بوديد اجازه ملاقات به كسي ندم خواستم اول بهتون خبر بدم
بكهيون متعجب ايستاد
+ پدر من؟
_اينطور گفتن...
بكهيون به شيوون نگاه كرد
شيوون: برو ببين چه خبره، يك هفته هم برات مرخصي رد ميكنم از فردا، چانيول رو هم امروز ميتوني ببري
بكهيون به سرعت تعظيم كرد و از اتاق بيرون رفت
+تنها بود؟
_يه خانومي هم همراهشون بودن
بكهيون كوتاه تشكر كرد و به طرف اتاق چانيول دويد
از دور هم ميتونست ببينه دو نفر روي نيمكت انتظار گوشه راهرو نشسته بودن
قدم هاش رو شل كرد
+ شما اينجا چيكار ميكنيد؟
هيمي با ديدن بكهيون ايستاد: ميخوام ببينمش بكهيون، توي اين چند روز كه بهوش اومده بهم اجازه ندادي بيام ولي ديگه نميتونستم صبر كنم
بكهيون كلافه نگاهي به پدرش انداخت
+ ما باهم حرف زده بوديم، ميدوني كه اون نميخواد ببينتت
بيون دست به سينه به پشتي صندلي تكيه داد
_اين قدر نشناسي اونو ميرسونه، نكنه يادش رفته با كمك كي زندس؟
هيمي دستي به شونه بيون كشيد
هيمي: لطفا...ماكه نميخوايم باهاش دعوا كنيم
بكهيون: من بدهيت رو برميگردونم، اما اجازه نميدم كاري كه دوست نداره رو فقط به خاطر پول انجام بده
YOU ARE READING
£; Retaliation ;£
Fanfictionنام: تلافي ژانر: رمنس_درام_اسمات کاپل:چانبك_كايسو_چانكاي وضعيت: تمام شده نويسنده:Mary خلاصه فیک✍: قانون عجيبي ست من تو را دوست دارم،تو ديگري را و ديگري ديگري را...واينگونه است كه همه تنهاييم! رابطه چانيول و كاي با تمام ناهمواري هاش به خوبي پيش ميرف...