... من تو را صادقانه دوست دارم.... به دور از غرور، به دور از ريا.
... مثل لحظهی اولين ديدار،
... اولين بوسه، اولين آغوش...
***
_جواب نميده...
كاي عصبي گوشي رو توي جيبش فرو برد. كيونگسو نيم نگاهي بهش انداخت و دوباره مشغول پر كردن فرم مقابلش شد.
+ بچه كه نيست، حتما خواب مونده يا داره دوش ميگيره...
_يك ساعت از شيفتش گذشته ، ممكنه دوباره اخطار بگيره.
خودكارش رو پايين گذاشت و فرم رو به طرف كاي گرفت.
+ نگران نباش ، خودش ميدونه داره چيكار ميكنه ، به نظرم برو از بكهيون هم يه سوالي بپرس موقعي كه اينو ميبري بدي به شيوون.
كاي برگه رو گرفت و نگاهش كرد، لبخند روي لبش نشست
_اگه قبول نكرد بيا فرار كنيم.
صداي خنده كيونگسو بلند شد
+ ديوونه ايم مگه؟ متاسفم اينو ديگه نيستم براي يه مرخصي شغلمو از دست نميدم.
_اين كه فقط يه مرخصي ساده نيست قراره اولين سفرمون باشه.
كيونگسو ايستاد و دستي به شونه كاي زد
+ باشه...تو اول ببرش، اگه قبول نكرد يه فكري ميكنيم.
_ ميگم...تو كه الان عمل نداري بيا با هم بريم، ميتوني بري پيش بكهيون تا من اين فرم رو تحويل بدم.
كيونگسو نگاهي به ساعتش انداخت تا تايم دقيق بيكاريش رو بسنجه.
+ باشه بريم، شايد چانيول هم رسيده باشه.
هر دو از اتاق بيرون اومدن و شونه به شونه هم به طرف اسانسور رفتن.
_بيا به شيوون بگيم وقتي از مرخصي برگشتيم يك هفته شيفت كامل ميمونيم.
كيونگسو خنديد و وارد اسانسور شد
+ ميخواي يه مسافرت بري ها قرار نيست بعدش خودمون رو هلاك كنيم.
_خيلي دلم ميخواد اين سفرو بريم اخه، ميگم بيا أصلا قيد همه چيو بزنيم و بي خبر بريم.
+ بعد از كجا پول بياريم براي ادامه زندگي؟
_ يه كاريش ميكنيم ديگه.
+ اين همه درس نخوندم كه ايندمو به خاطر يه سفر به باد بدم.
لب هاش اويزون شد و روش رو برگردوند و همون لحظه اسانسور ايستاد تا مانع بشه از ادامه غر زدن هاش.
كيونگسو بيرون رفت اما زير چشمي حواسش بود كاي هم دنبالش بياد.
_من ميرم ببينم بكهيون اومده يا نه، تو هم برو پيش شيوون
YOU ARE READING
£; Retaliation ;£
Fanfictionنام: تلافي ژانر: رمنس_درام_اسمات کاپل:چانبك_كايسو_چانكاي وضعيت: تمام شده نويسنده:Mary خلاصه فیک✍: قانون عجيبي ست من تو را دوست دارم،تو ديگري را و ديگري ديگري را...واينگونه است كه همه تنهاييم! رابطه چانيول و كاي با تمام ناهمواري هاش به خوبي پيش ميرف...