نمیخواستم
این عشق را فاش کنم
ناگاه به خود آمدم،
دیدم همه ي ادم ها راز مرا میدانند
فكر ميكنم قلبم دوست داشتنت را از چشمانم فرياد ميكند.
***
_من نميگم نميشه چانيول فقط ميگم راه اشتباهي رو انتخاب كردي.
به حالت قهر بعد از مواخذه شدن توسط دوستاش توي خونش نشسته بود و نگاهش به تلويزيون خاموش خيره.
كاي نگاهي به كيونگسو انداخت تا بلكه اون يه حرفي بزنه.
كيونگسو: من هنوزم نظرم همون چانيول تنها راهش اينه كه بهش بگي.
چانيول: من نميخوام اون بفهمه، اين مسئله قرار نيست هيچوقت به زيون أورده بشه.
كاي: خوب پس فقط بهش بگو دوسش داري، اينو كه ديگه حق داره بدونه.
چانيول: هيچوقت باورم نميكنه.
كيونگسو عصبي بهش توپيد: پس ميخواي دست روي دست بزاري؟؟ ميتوني ببيني كه اون با يكي ديگست؟؟ با اين رفتاراي بچه گانت شايد نهايتا بتوني سهون رو ازش دور كني، فكر ميكني يه نفر ديگه پيدا نميشه كه بخواد باهاش باشه.
چانيول: اين درست نيست كه وقتي دوست پسر داره من برم بهش اعتراف كنم.
كاي: اين همون كاري نيست كه بكهيون كرد؟
چانيول: و دقيقا باعث شد تنفرم ازش بيشتر بشه.
كيونگسو: تو كه ميگفتي هيچوقت ازش متنفر نبودي، يا حتي اگه هم بودي دليل ديگه أي داشته.
خونه توي سكوت فرو رفت و چانيول نگاهش رو از اون دو نفر گرفت.
كاي بعد از چند لحظه با زمزمه ارومش سكوت رو شكست.
كاي: تو كه چيزي براي از دست دادن نداري، همين الانشم رابطه دوستانه فوقالعاده أي بينتون نيست كه بخواي با اعتراف خرابش كني، پسر چرا فقط امتحانش نميكني؟؟
چانيول: ميترسم...
كيونگسو: چيزي براي ترسيدن نيست، ما هممون ميدونيم كه تو قطعا رد ميشي، اما بهتره بكهيون از احساست خبر داشته باشه.
چانيول سرش رو به پشتي مبل تكيه داد و چشم هاشو بست.
كاي: هرچقدر بيشتر كشش بدي سخت تر ميشه، بهتره هرچي زود تر كارو تموم كني.
شايد حق با اون دو نفر بود، چانيول چيزي براي حسرت خوردن نداشت، جز اينكه شايد اعترافش باعث ميشد ديدگاه بكهيون تغيير كنه، بهتر از اين بود كه هميشه خودش رو سرزنش ميكرد به اين دليل كه حرف دلش رو نزده.
YOU ARE READING
£; Retaliation ;£
Fanfictionنام: تلافي ژانر: رمنس_درام_اسمات کاپل:چانبك_كايسو_چانكاي وضعيت: تمام شده نويسنده:Mary خلاصه فیک✍: قانون عجيبي ست من تو را دوست دارم،تو ديگري را و ديگري ديگري را...واينگونه است كه همه تنهاييم! رابطه چانيول و كاي با تمام ناهمواري هاش به خوبي پيش ميرف...