Part 30

1.4K 322 78
                                    

دور و نزدیک بودنِ آدم‌ها

‏به فاصله‌شان تا تو نیست...

‏نزدیک‌ترین آدم به تو

‏آن کسی است که از دورترین فاصله

‏همیشه هوايت را دارد...

                                         ***

   

دست به سينه به در ماشين تكيه داده بود و با كفشش با سنگ كوچيك جلوي پاش بازي ميكرد،

با ضربه محكم تر پاش سنگ از ازش دور شد و مجبورش كرد بيخيالش بشه.

نگاهش رو بالا أورد و به در ورودي خيره موند، و بالا خره بعد از ده دقيقه جثه كوچيك كيونگسو جلوي در پيدا شد،

با اينكه علاف شده بود و به خاطرش عصبي بود اما لبخند زد: دير كردي دكتر.

كيونگسو قدم هاشو بلند تر برداشت و همونطور كه لبخند به لب داشت خودش رو به كاي رسوند.

_تقصير تو شد بايد زودتر بهم خبر ميدادي.

ماشين رو دور زد و هر دو روي صندلي هاشون جا گرفتن.

+ همه لذت قرار گذاشتن به يهويي بودنشه، نگو كه دوسش نداري.

كيونگسو همونطور كه كمربندش رو ميبست با سر تاييد كرد

_بله بله، حق با شماست...حالا منو كجا ميخواي ببري؟؟

+ شايد تو مسير بهت گفتم.

كاي به چشم غره كيونگسو خنديد و به راه افتاد.

مسير طولاني رو طي نكردن و حدودا بيست دقيقه بعد كاي مقابل يك ساختمون پارك كرد.

كيونگسو تلاش كرد از شيشه جلوي ماشين دور و اطراف رو نگاه كنه بلكه مكان مناسبي براي قرار يه زوج گي پيدا كنه.

_اينجا كجاست؟

كاي دستش رو جلو برد و ضبط رو كه موسيقي ارومي پخش ميكرد خاموش كرد.

+ نگام كن كيونگسو.

كيونگسو دست از گشتن برداشت و به طرف كاي برگشت.

كاي بعد از كمي خيره نگاه كردنش، دست هاش رو ميون دست هاي كيونگسو گذاشت،

پوست سرد و عقب كشيدن كيونگسو رو ديد اما انگشت هاشو محكم تر توي دست هاي كيونگسو قفل كرد

+ ميخوام بدوني خيلي دوست دارم، برام مهم نيست وقتي بهت دست ميزنم مثل يك گنجشك بارون خورده زير دست هام ميلرزي، مهم نيست اگه حسرت بوسيدن لب هات رو با خودم به گور ببرم، با همه اينا من دوست دارم، يه جوري وارد زندگيم شدي و موندي كه فكر نميكنم حتي توي زندگي هاي قبليم اينطور عاشق شده باشم.

£; Retaliation ;£ Where stories live. Discover now