part 10

31 4 14
                                    

(ملیکا)
نزدیک ساعت سه و نیم، چهار ظهر بود که بیدار شدم. رفتم بیرون از اتاق. تازه از گیجی در اومدم و فهمیدم کجام. خداوکیلی با یه حرکت اومدم خونه کراشم.وای دستشوییش کجان؟ یکی یکی درهارو باز میکردم و نگاه میکردم بالاخره دستشویی رو پیدا کردم. کارمو کردم و وضو هم گرفتم. اومدم بیرون.چادرم رو پوشیدم.

از توی کیفم مُهری که همیشه همراهم بود رو دراوردم. شروع کردم نماز خوندن. نماز عصرم تمام شده بود که علیرضا اومد یکم جلو تر از من جا نمازیش رو پهن کرد. شروع کرد نماز خوندن. اولین بار بود نماز خوندنشو میدیدم. چون اصلا توی کلیپاش نبود. ای خدااااا چه گوگولی.

خیلی گشنم بود. صبحونه هم نخورده بودم. رفتم سر یخچالش، یه پنیر پیدا کردم. نون هم برداشتم و نشستم جلوی تلویزیون. حوصلم نمیشد تلویزیون رو روشن کنم چون مطمئن بودم همه کانال هااااا هیچی ندارن. برای خودم لقمه میگرفتمو میخوردم. دلم نیومد که علیرضا هیچی نخوره. پس یه ساندویچ گرفتم. بردم توی اتاق بهش بدم که دیدم فقط با یه شرت وایساده و یه حوله دستشه . سریع یکی از دستامو گذاشتم رو چشمم. رفتم نزدیک تر و ساندویچ رو از دستم گرفت . بااااا سرعت میگ میگ از اتاق اومدم بیرون.

ضربان قلبم رفته بود بالا. واااییییییی خدااااا عضله هاشووووو. وایییییییییی رگش.واایییی سیکس پکشو. الانننننههههه که غش کنم.خاک تو سرت دختر بی حیا. خجالت بکش. اصلااااا شوهرمه دلم میخواد. همینجور با خودم درگیر بودم که یهو به خودم اومدم دیدم که چند دقیقه هست که همینجور به تلویزیون خاموش خیره شدم. پاشم خودمو جمع کنم.

یهویی تصمیم گرفتم که یه چیزی برای عصرونه درست کنم. چییییییی بهتر از خاگینه. خیلی مقویه.توی یخچال نگاه کردم دیدم، ماست هست، تخم مرغ هم داریم. توی کابینت ها دنبال آرد میگشتم و بالاخره پیداش کردم. ای جااااانم بکینگ پودر هم یافتم . فقط گردو نداشتم . عیبی نداره.
اول تخم مرغ هارو داخل یه کاسه شکوندمو با قاشق همش زدم. بعد توی یه ظرف دیگه بکینگ پودر و آردو رو قاطی کردم. بعد با قاشق یواش یواش ترکیب آرد و بکینگ رو روی تخم مرغ ها میریختم و هم میزدم . ماست هم اضافه کردم و همش زدم. یکم سخت بود با قاشق هم زدن ولی خب. دنبال ماهیتابه میگشتم. تا برگشتم علیرضا رو دیدم که تکیه به اُپِن زده و نگام میکنه.

ملیکا: علیرضا ماهیتابه کجاست؟
علیرضا: کابینت بالا سمت چپت. حالا چی داری درست میکنی؟
ملیکا: وقتی آماده شد میبینی.
علیرضا: کمک میخوای؟ بزار یه آهنگ بزارم. آشپزی با آهنگ خیلی خوبه.
ملیکا: حتما میخوای آهنگ Living life, In The night بزاری؟
ایییییی واایییییی عجب سوتی دادم حالا چه کنم؟ خوبه گفته بودم به خاطر سحر اومدم عمان. نمیخواستم بدونه طرفدارشم.
علیرضا : تو از کجا میدونی؟اگه خوشت نمیاد یکی دیگه بزارم.
ملیکا: خب این آهنگه خیلی معروف شده. نه همین عالیه.
وای وای ملیکاااااا تو یه دقیقه حرف نزنی نمیگننننن لالی. بیا بگو عاشقتم و ریز به ریز کاراتو میدونم. اگه اینو بگم دیگه نمیشه جمعش کرد. ماهیتابه رو روی گاز گذاشتم که صدای آهنگه بلند شد. یکم روغن ریختم توی ماهیتابه تا داغ بشه. زیرش رو کم کردم که روغنه نسوزه. علیرضا با یهههههه پیشبند اومد. زدمممم زیر خنده . انگار مامانا شده بود. دیدم با تعجب نگام میکنه.

ملیکا: فکر کنم باید بهتون بگم خانم عزازیل.
علیرضا یه چشم غره ای بهم تحویل داد و زیر لب مسخره ای گفت. اومد مایه ای که درست کرده بودم توی ماهیتابه ریخت. من هنوزم خندم میومد ولی کنترلش کردم. گناه داره ناراحت میشه.وای تصور کنین با اون بازوهاش یه پیش بند گل گلی بسته بود. بگذریم . خاگینه دیگه کم کم آماده بود. دستامونو شستیم.  خاگینه رو توی ظرف گذاشتم و یکم عسل ریختم روش .شیر هم توی دوتا لیوان ریختم و اوردم سر میز. خدا خدا میکردم که بد نشده باشه.

وقتی خوردم دیدم به به ملیکا خانم چه کرده . همرو دیوونه کرده. خیلی خوشمزه شده بود. منتظر بودم علیرضا نظر بده ولی یه تشکر کرد رفت. تشکرررر بخوره تو سرم . بگو مزش چطور بود.چند دقیقه بعد علیرضا آماده اومد بیرون. میخواستم بپرسم کجا ولی گفته بود دخالت نکنم. علیرضا خدافظی کرد و رفت. همین که رفت ، بلوتوث ضبط رو روشن کردم و گوشیمو بهش وصل کردم. شالم رو دراوردم. آخه یکم خجالت میکشیدم شالمو در بیارم . با اینکه محرم بودیم. انگار هنوز به این قضیه عادت نکرده بودم. موهام رو باز کردم. موهام با اینکه تا گودی کمرم بود ولی پف بود و وز وزی. آهنگ unstoppable از sia گذاشتم و شروع کردم به خوندن و رقصیدن.

ــــــــAll smiles,I know what it takes to fool this town

I'll do it 'til the sun goes down and all through the night time

Oh yeah
Oh yeah, I'll tell you what you wanna hear

Leave my sunglasses on while I shed a tear

It's never the right time

Yeah
, yeah I put my armor on, show you how strong how I am

I put my armor on, I'll show you that I am

I'm unstoppable
I'm a Porsche with no brakes
I'm invincible
Yeah, I win every single game
I'm so powerful
I don't need batteries to play
I'm so confident
Yeah,
I'm unstoppable today
Unstoppable today
Unstoppable today
Unstoppable today
I'm unstoppable today ......

یکم که گذشت با رقص رفتم آشپزخونه. ظرفارو شستم. همه جارو مرتب کردم. دیگه خسته شده بودم. ازززززز بس که رقصیده بودم. این موهام هم دورم بود، عرق کرده بودم. پس پیشششش به سوی حموم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلامی گرم از نویسنده به شما!
حالتون چطوره؟
خداوکیلی داستان به این کیوتی و نمکی خونده بودین؟
لایک و کامنت بزارید و من غششششش کنم😍
مرسی بابت خوندن این داستان.☺
خیلی دوستتون دارم آتیشا💚🔥
چنل تلگراممون:
https://t.me/melipkhroman

عشــق محجبه ی من❤Where stories live. Discover now