بعد از یه مدت لوک اومد پایین و گفت که مکس حالش خوبه و الانم داره استراحت میکنه...... تا اینو گفت نیکول دوید بالا و تو راه تو پله ها خورد به شونه زک که داشت از پله ها میومد پایین .....
زک:" ای بابا.....چرا همه میخورن به من؟؟؟...."
کیت:" حالا تو هم لوس بازی درنیار...."
ز:" باشه......فقط یه سوال واسه من پیش اومده......این نیکول که اینقدر از مکس بدش میومد چرا یه دفعه اینجوری شد؟؟؟...."
ک:" نمیدونم والا....."♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
همه برگشته بودن توی سالن و دوباره موسیقی رو پخش کرده بودن...... ما هم همینجوری واسه خودمون وایساده بودیم که یهو.......
کیت:" مکس !!!!!!!!!!!.......خل شدی؟؟؟؟.......چرا اومدی پایین؟؟؟؟؟......"
مکس:" من حالم خوبه....."
ک:" والا وقتی پیدات کردن خیلی حالت خوب نبود...."
م:" ولی الان خوبم....میبینی که رو پاهام وایسادم.....تازه الانم میخوام برقصم.....دلیل نمیشه که مهمونیه اول سال رو از دست بدم...."
ک:" آخه تو حتی نمیتونستی وایسی؟؟!!!!!......"
م:" خببببب........راستش.....میتونستم فقط میخواستم ببینم هنوزم یکی نگرانم میشه یا نه؟؟؟!!!!! P-: ^_^ ......"
ک و ز :" :/ :/ "
ن:" ( angry ) "
آروم در گوش نیکول گفتم:
" آروم باش نیکول......خودتو کنترل کن.... اصلا تو چرا فکر میکنی منظورش تو بودی؟؟؟....."
زک دستم رو گرفت و گفت:
" کیت بیا بریم یه چیزی بخوریم......"
ک:" هاااان؟؟؟؟......آهااان.......باشه بریم...."
و رفتیم سمت دیگه سالن........تا رسیدیم اونور سالن فورا دستمو از توی دستش کشیدمو گفتم:
" آاای دیوونه...... دستمو له کردی....."
زک:" آخ آخ ببخشید.....واقعا معذرت میخوام...."
بعدم خم شد و دستم رو بوس کرد.....
ز:" خب حالا خانوم بداخلاق ظریف...... میتونم افتخار این رقص رو داشته باشم؟؟؟....."
ک:" اااممممم نمیدونم......باید فکر کنم.......باشه آقای میمون درختی....."
زک خندید......اصولا نباید میخندید.....چرا خندید؟؟؟؟.....دستمو گرفت و بردم وسط سالن....یه آهنگ آروم و رمانتیک داشت پخش میشد..... با یه دستش دستمو گرفت و اون یکی دستشو گذاشت پشت کمرم و با چشماش به شونه اش اشاره کرد.....منم اون یکی دستمو گذاشتم روی شونه اش و شروع کردیم با آهنگ رقصیدن......آروم در گوشش گفتم:
" من خیلی رقص بلد نیستم....."
در گوشم گفت:
" خیالت راحت.....من راهنماییت میکنم.....فقط حواست به حرکاتم باشه....."
سرمو به نشانه تایید تکون دادم......همینطور داشتیم میرقصیدیم که یهو پام رفت روی پاش....
ک:" ای واای ببخشید......معذرت میخوام...."
ز:" چیزی نیست فقط سوراخ شدم....."
ک:" DDD-: "
ز:" سوراخ شدنه من اینقدر خنده داره؟؟؟ "
ک:" راستش آره ههههه ولی بازم ببخشید....."
ز:" اگه باعث میشه بخندی عیب نداره میتونی هی سوراخم کنی....."
فکر کنم شده بودم رنگ لباسم......ولی خب خوبیش این بود که آهنگ تموم شد......آخیش چه به موقع.....از وسط سالن اومدیم کنار.....
ز:" از اینکه افتخار این رقصو به من دادید متشکرم...."
ک:" بایدم باشی....."
ز:" آخ آخ که چقدر پام درد میکنه....."
ای بابا حالا اینم.....مگه چیشده؟؟......یه لحظه با پاشنه میخی رفتم رو پاش دیگه.....تازه از روی کفش هم بوده.....(((:
ک:" من میرم ببینم نیکول مکسو تیکه پاره کرده یا نه...."
ز:" منم میام تیکه های مکسو جمع کنم....."
بعدم هر دوتامون زدیم زیر خنده......DD-:☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
سلام همگی
لایک و نظر فراموش نشه.....
ممنون ❤❤❤
YOU ARE READING
My College Life
Fanfictionچشماش پر از اشک شده بود.....دهنم باز مونده بود.....فکر نمیکردم اینقدر حرف هام براش مهم باشه....فکر نمیکردم اینقدر احساسم نسبت بهش براش مهم باشه.....همونجا وایساده بودیم.....هر دو ساکت....صدای باد که توی شاخه های درخت ها میپیچید و برگ های پاییزی رو ت...