حدود نیم ساعت بعد رسیدیم به ساحل.....قبل از جایی که ساحل شروع میشد یه پیاده رو چوبی بود که کنارش پر از رستوران و بار بود....پشت یکی از رستوران ها یه جایی بود دور از دید که میشد لباس عوض کرد....رقتیم اون پشت و شروع کردیم حاضر شدن....پیرهنمو درآوردم و گذاشتمش تو ساک.....وقتی سرمو آوردم بالا زک رو دیدم که زل زده بود به من و یه لبخند مرموز رو لبش نشسته بود....با چشم و ابرو بهش گفتم چیه ؟؟؟....اونم شونه هاشو انداخت بالا یعنی هیچی....بدون توجه بهش رفتم و از تو کیفم کرم ضد آفتاب رو برداشتم....همینطور که داشتم خودمو کرم مالی میکردم یه دفعه یکی گفت:
" کمکت کنم ؟؟؟....."
همچین از ترس پریدم هوا که کرم از تو دستم افتاد....با عصبانیت گفتم:
" ای واای !!!!....زهره ترک شدم..!!!...بابا یه اهم ای یه اهوم ای ....یه دفعه بالا سر آدم سبز میشه...!!!...."
زک:" خیلی خب حالا....اهم اهوم....کمکت کنم ؟؟؟...."
درحالیکه خم شده بودم و کرم رو از روی زمین برمیداشتم گفتم:
" نه مرسی..."
ز:" واااای..!!!...از دست تو....!!!!...."
و بعدم کرم رو به زور از تو دستم کشید بیرون و درحالیکه میریختش کف دستش گفت:
" والا...دختره لجباز....به زور میخواد دستشو به کمرش برسونه....اه...یه دنده...."
ک:" خودت یه دنده ای...."
ز:" باشه...من یه دنده ام....تو دو دنده ای....هم دنده جلو داری هم دنده عقب...."
ریز ریز خندیدم....اونم خندید....
مکس:" من نمیدونم اینا چرا چند وقته به درز دیوار هم میخندن..؟؟!!؟؟....فکر کنم در دریای بی کران عشقشون به جا آب , الکل وجود داره....!!!...."
من با خنده گفتم:
" خیلی بیشعوری..!!!..."
م:" نظر لطفته !!!!..."
لوک از اون سمت گفت:
" ای واااااااای !!!!....از دست شما من پیر شدم , پیر !!!!...."
م:" ای بابا...استاد..!!!...این چه حرفیه ؟؟؟...ما شاگرد های به این گلی !!!!...."
ل:" شما شاگرد های به این خلی !!!...."
همه زدیم زیر خنده....زک از شدت خنده با یه دستش نرده رو گرفته بود و با یه دستش هم منو که پخش زمین نشه....منم که از خودم داشتم میخندیدم با خنده زک خودمم کم مونده پخش زمین بشم....مکس با خنده گفت:
" واقعا ممنونم از این همه لطف و علاقه ای که شما نسبت به ما داری استاد !!!....فکر کنم دریای بی کران عشق شما به ما خشک شده...!!!!...."
لوک زد زیر خنده...صدای خنده اش کل ساحل رو برداشته بود....بالاخره بعد از یه ربع خندیدن حاضر شدیم و رفتیم به سمت ساحل....◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇◆◇
وارد ساحل شدیم....شن های نرم زیر پامون فرو میرفتن...لوک یه جا نزدیک دریا پیدا کرد و زیرانداز رو پهن کرد...نیکول هم ساک خوراکی ها رو گذاشت کنار زیرانداز رو شن ها....ما همونجا وایساده بودیم و به دریا نگاه میکردیم...واقعا زیبا بود....!!!!....آب دریا به دلیل انعکاس نور خورشید طلایی رنگ به نظر میومد و موج های کوچیک و بزرگ انواع سنگ و صدف رو با خودشون به ساحل میاوردن....!!!...محو این منظره شده بودم که یه دفعه لوک گفت:
" خب چرا مثل مجسمه ابوالهل وایسادید بالای سر من...؟؟؟!!!!؟؟؟.... برید تو آب دیگه...!!!!..."
همه خندیدیم و رفتیم به سمت دریا....مکس اول از همه دوید تو آب....تا رفت تو آب دادش بلند شد و تندی اومد بیرون......ما همینطور با چشم های چهار تا شده داشتیم نگاهش میکردیم....
زک:" واااا...!!!...چرا یه دفعه خرس درونت فعال شد...؟؟!!؟؟...."
مکس:" ووویییی..!!!..این اب چرا اینقدر سرده...!!؟؟!!...یخ زدم...!!..تمام عضلاتم منقبض شد....!!!!..."
همه زدیم زیر خنده....
م:" خنده داره ؟؟؟... "
زک درحالیکه از شدت خنده نمیتونست وایسه گفت:
" اگه قیافه خودتو میدیدی...میفهمیدی خنده داره یا نه...!!!...."
دوباره همه زدیم زیر خنده که یه دفعه لوک از اونور گفت:
" نه خیر....شما ها اینکاره نیستید...برید اونور ببینم...!!!!..."
و بعد ما رو زد کنار و رفت تو آب و شروع کرد شنا کردن....مکس با چشم های از حدقه در اومده و دهن باز داشت لوک رو نگاه میکرد....زک دستمو گرفت و گفت:
" بریم ؟؟؟.... "
ک:" بریم...."
رفتیم تو آب....وااای...!!!!....مکس راست میگفت...!!!...آب واقعا سرده....!!!...
زک:" مکس..دوست عزیز....!!!...حالا میفهمم چرا خرس درونت فعال شد...!!!...چون الان اگه دست من تو دست این نبود خرس که چه عرض کنم , دایناسور درونم هم فعال میشد...!!!...."
مکس شروع کرد خندیدن....من یه دونه آروم زدم یه زک و گفتم:
" این اسم داره.... "
ز:" من الان اسم خودمم نمیدونم چیه دیگه چه برسه به اسم تو.....!!!!..."
ک:" واقعا که..!!!..."♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
سلام سلام....
نظر ؟؟؟؟....
YOU ARE READING
My College Life
Fanfictionچشماش پر از اشک شده بود.....دهنم باز مونده بود.....فکر نمیکردم اینقدر حرف هام براش مهم باشه....فکر نمیکردم اینقدر احساسم نسبت بهش براش مهم باشه.....همونجا وایساده بودیم.....هر دو ساکت....صدای باد که توی شاخه های درخت ها میپیچید و برگ های پاییزی رو ت...