Chapter 43

1.7K 193 139
                                    

هری هنوز نمیتونست چیزیو هضم کنه..
کمی آروم گرفته بود..
بدنشو مثل یه جنازه نگه داشته بودم..
سعی داشتم بهش امنیت خاطر بدم ولی وقتی چشماشو باز کرد، سیاه تر از همیشه بود.
روشو برنگردوند.نمیخواست چشمش به اون بیوفته..
- منو ببر خونه.
لباش به سختی حرکت کرد. میتونستم حس کنم دهنش خشک شده.
- میریم خونه.
لبخند زدم و با آستین لباسم عرق سرد روی پیشونیش رو پاک کردم..
گره ابروهاش باز نشد و چشماش هنوز لکه ای تیره بود.

روی پاهاش ایستاد..مکث کرد.
از روی شونه اش نیم نگاهی انداخت..
میخواست مطمن شه خودشه، و خودش بود.
متزلزل ایستاده بود و زین دستشو روی شونه اش گذاشته بود.

منو زد زیر بغلش و ما همگام با باد حرکت کردیم..
وقتی به کاخ رسیدیم اون روی مبل تک نفره مخملی روبروی شومینه ولو شد..
رفتم و براش یه لیوان مشروب ریختم.
وقتی خواستم لیوانو بدم دستش اشاره کرد تا روی پاهاش بشینم..
روی عضلات سفت رونش نشستم. هنوز حالت چهره اش بی حس بود.
انگار منو نمیدید..تو یه دنیای دیگه سیر میکرد..
میخواستم ازش بپرسم که به چی فکر میکنه؟ و یا اینکه هنوز آنجلو دوست داره؟
ولی حرفی نزدم.ترسیدم که دستم رو شه.

فقط یخ توی لیوان بلوری جیرینگ جیرینگ میکرد وقتی من به سختی انتظار میکشیدم تا کلمه ای از دهنش خارج شه..

وقتی لیوان مشروبش تموم شد اونو بهم داد تا دوباره پرش کنم.
قبل ازینکه به بار کوچیک گوشه اتاق برسم صدام زد.
- رز.
برگشتم سمتش. زبونم لال شده بود.
- سیگار میخوام.

همونقدر که این حرفش باعث تعجبم شد، باعث شد لبخند بزنم.
و یهو ته دلم خالی شد واسه یه نخ سیگار مشترک.
رفتم و براش سیگار و مشروب آوردم.
دوباره نشستم روی پاش..بدن سردش باعث میشد عضلات پام بگیره..
لبه لیوان رو به لبش مالید و بعد یه نخ سیگارو گذاشت کنج لباش..
سیگارشو واسش روشن کردم و بعد صورت سفیدش پشت حجمی از دود گم شد..
لباش قرمز شده بود و نفساش بوی تنباکو میداد..
دلم بدجوری میخواست که ببوسمش ولی فقط فیلتر سیگارو بین دندونام فشار دادم..

- بهش بگو نمیخوام ببینمش..
بی مقدمه گفت.
انگار بعد مدت ها فکر به این نتیجه رسیده..
- باید باهاش روبرو شی..

یه کام سنگین نیکوتین گرفت و درحالی که دود رو توی ریه هاش نگه داشته بود گفت: درد داره..

- هری..اون میتونه تورو برگردونه..
الکی ذوق میزنم. میدونم این چیزیه که هری بهش نیاز داره..
اون نیاز داره تا از شر این طلسم خلاص شه.
- تو باید منو برگردونی!
توی چشمام خیره و نفس توی گلوم بند میشه.
- من..........
کلمات توی ذهنم پخشو پلا میشن.من نمیتونم، من نمیدونم..
- میدونستم..!
لبخند ناجوری روی لباش نقش میبنده و یه نخ دیگه آتیش میزنه.
سرمو میندازم پایین و از خودم خجالت میکشم.
جفتمون سکوت میکنیم.
فقط صدای جلز و ولز سوختن چوب شنیده میشه..
چند دقیقه ای که میگذره میبینم دلم میخواد باهاش صحبت کنم..
باید کمکش کنم..باید بفهمم توی سرش چی میگذره و از بار گناهش کم کنم..
وقتیکه صداش میزنم میبینم که خوابش برده..
آروم سیب گلوش رو میبوسم و نوک بینیم رو به لباسش میکشم..
عطرشو که بلعیدم از روی پاهاش بلند میشم و برمیگردم به اتاقم..
روی کاشی های سرد حموم میشینم و اجازه میدم قطرات سرد آب رو شونه هام بلغزه..
حس میکنم داره ذهنم روشن تر میشه..
بدنم کوفته شده و مهره های کمرم درد میکنه..
به خودم زحمت ندادم که دوباره لباس بپوشم..
برهنه خودمو لای ملافه ها پیچیدم..

صبح که بیدار شدم..
هوا هنوز کاملا روشن نشده بود..میتونستم از پشت دیوارای سنگی کاخ، بوی خاک نم زده رو حس کنم..
از روی تخت که اومدم پایین.. بارون با ریتم قدم هام به پنجره اتاقم میزد..
به خودم لرزیدم و حدس زدم بخاطر سرما اینقدر زود بیخواب شدم..
یه شلوارک با یه بلیز بافتنی بلند پوشیدم و به سرم زد برم و هریو چک کنم..
وقتی رفتم پایین..
هری اونجا نبود و آتیش شومینه به تازگی خاموش شده بود..
بوی چوب سوخته کل کاخ رو برداشته بود..
با خودم فکر کردم که حتما اونم بیدار شده و رفته روی تختش..
وقتی در اتاقشو نیمه باز کردم، حدسم درست بود..
با دکمه های نیمه باز دراز کشیده بود..
ولی تنها نبود.
اون دختر..
آنجل.
بالای سرش ایستاده بود و نوک انگشتاشو روی گونه های هری میکشید..
بی اختیار ستون فقراتم لرزید.

چیزی که راجب کامنتای چپتر قبل برام جالب بود این بود که خیلیا از رز بدشون میومد.
و من اینو ضعف نویسندگی خودم میدونم که نتونستم بین شما و شخصیت اصلی داستان ارتباط برقرار کنم..
اگه به این خاطر ازش بدتون میاد که دست رد به هری زد..

خب فصل قبل هم آنجل خیلی هری رو پس زد..حتی بیشتر از رز.
مخصوصا وقتی فهمید هری کسی بوده که خواهرشو کشته و غیره..
چون به شخصه متعقدم نفرت کامل کننده ی عشقه.

ولی اگه به کل از شخصیت رز خوشتون نمیاد، واسه ی خودم متاسف میشم که نتونستم اونطور که باید شخصیتش رو پرورش بدم ._. شرمنده ام..

Slave Of The DarknessWhere stories live. Discover now