من ته مونده نوشیدنیم رو هم فرو بلعیدم.
برای آخرین بار نگاهمو به پیانو بی نقص انداختم و از سالن اشرافی خارج شدم..
وقتی به اتاقم برگشتم دیدم که رز توی تراس نشسته..
پشتشو به دیواری که گل های عشق پیچان ازش بالا رفتن تکیه داده و تیک تیک.. فندکو خاموش و روشن میکنه..
فک کنم اینم ازون عادت هاش در مواقع استرس باشه..
روبروش زانو میزنم و فندکو از دستش میگیرم..
طوری از جاش میپره که انگار تازه به خودش اومده..
- تو هیچوقت عمیقا عاشق لویی نبودی..فقط وابستش شدی چون بهت محبتیو نشون داد که من ندادم..ولی حالا..خودتم میدونی که نیاز داری دوستم داشته باشی و من ازت مراقبت کنم..من دستامو روی کاسه زانوش گذاشتم و اون برای بار دوم از جاش پرید..
کلمه هام مثل فلز داغ توی تنش فرو رفت و منتظر کوچکترین تاییدی از سمتش بودم که گفت: تموم شد.
فیلتر سیگارشو توی دهنش مزه مزه کرد و بعد توی خاک گلدون خاموشش کرد.
- چی تموم شد؟
- سیگار.
- اصلا فهمیدی چی گفتم رز؟
- بازم بگیر برام.
غر زد و با کف دستش هلم داد.
دستشو مهار کردم و صورتمو نزدیک گوشش خم کردم
-من تنهات نمیزارم دختر..- هرولد...
بخاطر فشار نفسام روی گردنش خودشو مچاله کرد و دوباره غر زد.
- پس برو یه چیزی بپوش..باهم میریم.چشمای سیاهمو تنگ کردم و اونم دستورمو پذیرفت.
توی مدت زمانی که رفت اتاقش تا خودشو آماده کنه یه دوش سریع گرفتم و ست مشکی دیگه ای رو تنم کردم.
قطرات سرد آب از ته موهام به داخل یقه لباسم میچکید و مور مورم میشد..
موهای مرطوبمو داخل یه حوله می چلوندم که در اتاق باز شد.اون توی دامن کوتاه مشکی و اون تاپ یقه باز ستودنی بنظر میرسید..
بخاطر کوتاه بودن موهاش میتونستم به خوبی ترقوه های برآمده و گردن سفیدشو ببینم..
و فقط فکر فرو بردن دندونام توی گوشت نرمش باعث میشد دلم بهم بپیچه و آه بکشم.
اون فقط یه تتوی سریالی نیاز داشت تا از مچ دست تا گردنش رو بپوشونه..
و تبدیلش کنه به یه دختر پانک خفن سکسی.زیر نگاه داغم معذب بود و داشت خجالت میکشید.
برای بار هزارم دستشو لای موهای پنج سانتیش کشید.
میدونستم دلش واسه موهاش تنگ شده..
دل منم شده بود.دستشو گرفتم و از کاخ خارج شدیم..
روی زانوهام نشستم تا کولم بشه. پاهاشو دور کمرم حلقه کرد.
زیر زانو و رون پاش به شدت داغ بود و حرکت خون رو زیر انگشتام حس میکردم..
دندون های نیشمو که بطور غیرارادی از لثه ام قد کشیده بودنو روی لبم فشار دادم و بعد مزه ی خون خودم، زد زیر زبونم..سعی کردم بلند شم و بدوم..ولی سرم گیج رفت و ساق پام پیچ خورد..
رز رو دوباره روی زمین گذاشتم.
- نمیتونم..قدرتای خون آشامیم ضعیف شد و نیاز به خون دارم..
حتی وقتی کلمه "خون" رو ادا کردم آب دهنم خشک شد.
فهمیدم چه فکری با خودش کرده وقتی دیدم مثل یه گنجشک بی پناه ترسید..
- نه منظورم این نیست..من عمرا به تو آسیب نمیزنم رز.. فقط باید وسیله نقلیه مونو عوض کنیم..
KAMU SEDANG MEMBACA
Slave Of The Darkness
Fiksi Penggemarمن بهش یه بوسه روی گونه دادم قبل اینکه به گوشش برگردم. من شاهرگی که بهش نیاز داشتم رو دیدم. با بوسیدن پوست ظریفش آمادش کردم برای کاری که قرار بود انجام بشه. دندون های نیشم از همیشه تیز تر بودن. آماده برای دریدن! من دندون هام رو توی شاهرگش فرو بردم و...