Chapter 36

2K 201 49
                                    

من ته مونده نوشیدنیم رو هم فرو بلعیدم.
برای آخرین بار نگاهمو به پیانو بی نقص انداختم و از سالن اشرافی خارج شدم..
وقتی به اتاقم برگشتم دیدم که رز توی تراس نشسته..
پشتشو به دیواری که گل های عشق پیچان ازش بالا رفتن تکیه داده و تیک تیک.. فندکو خاموش و روشن میکنه..
فک کنم اینم ازون عادت هاش در مواقع استرس باشه..
روبروش زانو میزنم و فندکو از دستش میگیرم..
طوری از جاش میپره که انگار تازه به خودش اومده..
- تو هیچوقت عمیقا عاشق لویی نبودی..فقط وابستش شدی چون بهت محبتیو نشون داد که من ندادم..ولی حالا..خودتم میدونی که نیاز داری دوستم داشته باشی و من ازت مراقبت کنم..

من دستامو روی کاسه زانوش گذاشتم و اون برای بار دوم از جاش پرید..
کلمه هام مثل فلز داغ توی تنش فرو رفت و منتظر کوچکترین تاییدی از سمتش بودم که گفت: تموم شد.
فیلتر سیگارشو توی دهنش مزه مزه کرد و بعد توی خاک گلدون خاموشش کرد.
- چی تموم شد؟
- سیگار.
- اصلا فهمیدی چی گفتم رز؟
- بازم بگیر برام.
غر زد و با کف دستش هلم داد.
دستشو مهار کردم و صورتمو نزدیک گوشش خم کردم
-من تنهات نمیزارم دختر..

- هرولد...
بخاطر فشار نفسام روی گردنش خودشو مچاله کرد و دوباره غر زد.
- پس برو یه چیزی بپوش..باهم میریم.

چشمای سیاهمو تنگ کردم و اونم دستورمو پذیرفت.
توی مدت زمانی که رفت اتاقش تا خودشو آماده کنه یه دوش سریع گرفتم و ست مشکی دیگه ای رو تنم کردم.
قطرات سرد آب از ته موهام به داخل یقه لباسم میچکید و مور مورم میشد..
موهای مرطوبمو داخل یه حوله می چلوندم که در اتاق باز شد.

اون توی دامن کوتاه مشکی و اون تاپ یقه باز ستودنی بنظر میرسید..
بخاطر کوتاه بودن موهاش میتونستم به خوبی ترقوه های برآمده و گردن سفیدشو ببینم..
و فقط فکر فرو بردن دندونام توی گوشت نرمش باعث میشد دلم بهم بپیچه و آه بکشم.
اون فقط یه تتوی سریالی نیاز داشت تا از مچ دست تا گردنش رو بپوشونه..
و تبدیلش کنه به یه دختر پانک خفن سکسی.

زیر نگاه داغم معذب بود و داشت خجالت میکشید.
برای بار هزارم دستشو لای موهای پنج سانتیش کشید.
میدونستم دلش واسه موهاش تنگ شده..
دل منم شده بود.

دستشو گرفتم و از کاخ خارج شدیم..
روی زانوهام نشستم تا کولم بشه. پاهاشو دور کمرم حلقه کرد.
زیر زانو و رون پاش به شدت داغ بود و حرکت خون رو زیر انگشتام حس میکردم..
دندون های نیشمو که بطور غیرارادی از لثه ام قد کشیده بودنو روی لبم فشار دادم و بعد مزه ی خون خودم، زد زیر زبونم..

سعی کردم بلند شم و بدوم..ولی سرم گیج رفت و ساق پام پیچ خورد..
رز رو دوباره روی زمین گذاشتم.
- نمیتونم..قدرتای خون آشامیم ضعیف شد و نیاز به خون دارم..
حتی وقتی کلمه "خون" رو ادا کردم آب دهنم خشک شد.
فهمیدم چه فکری با خودش کرده وقتی دیدم مثل یه گنجشک بی پناه ترسید..
- نه منظورم این نیست..من عمرا به تو آسیب نمیزنم رز.. فقط باید وسیله نقلیه مونو عوض کنیم..

Slave Of The DarknessTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang